شمارهٔ ۲۶۴
رفتی و نقش روی تو از چشم تر نرفت
خال توام چو مردم چشم از نظر نرفت
خاری که از ره تو بپای دلم خلید
تا سر نزد ز خاک من از دل بدر نرفت
کارم بجان رسید ز زخم زبان خلق
جان رفت و زخم طعنه خلق از جگر نرفت
هرگز بسر نرفت شبی کز غمت چو شمع
دود دلم بگنبد افالک بر نرفت
رفتم بخاک و زیر سر از حسرتم بماند
دستی که هرگزم بکسی در کمر نرفت
مردم چو شمع و کار من از پیش عاقبت
با سوز گریه شب و آه سحر نرفت
اهلی اگرچه غرقه بخون می شود در اشک
بی سیل گریه یکنفس او بسر نرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتی و نقش روی تو از چشم تر نرفت
خال توام چو مردم چشم از نظر نرفت
هوش مصنوعی: رفتی و تصویر تو از خاطرم محو نشد، حتی خال تو هم برایم همچنان در نظر است و فراموش نمیشود.
خاری که از ره تو بپای دلم خلید
تا سر نزد ز خاک من از دل بدر نرفت
هوش مصنوعی: خاری که به پای دلم از تو نشسته است، تا زمانی که از خاک من سر برنیاورد، از دل من بیرون نمیرود.
کارم بجان رسید ز زخم زبان خلق
جان رفت و زخم طعنه خلق از جگر نرفت
هوش مصنوعی: کار من به حدی سخت و دشوار شده که آزار و انتقادات مردم باعث رنجش و ناامیدیام شده است. از درد زخمهای زبانی که مردم به من زدهاند، جانم در حال رفتن است و آثار آن طعنهها هنوز از دل و وجودم پاک نشده است.
هرگز بسر نرفت شبی کز غمت چو شمع
دود دلم بگنبد افالک بر نرفت
هوش مصنوعی: هرگز شبی نبوده که از غم تو دل من مثل شمع دود کند و از بین برود.
رفتم بخاک و زیر سر از حسرتم بماند
دستی که هرگزم بکسی در کمر نرفت
هوش مصنوعی: رفتم به خاک و زیر سرم حسرتی باقی ماند که انگار همیشه هیچ دستی برای کمک به من نیامد.
مردم چو شمع و کار من از پیش عاقبت
با سوز گریه شب و آه سحر نرفت
هوش مصنوعی: آدمها مانند شمع هستند و من برایشان به تنهایی با درد و عذاب شب و با نالههای صبح سر و کار دارم.
اهلی اگرچه غرقه بخون می شود در اشک
بی سیل گریه یکنفس او بسر نرفت
هوش مصنوعی: اگرچه اهلی در خون خود غرق شده است، اما اشکهای او به خاطر نبود سیلاب گریهاش بیوقفه ادامه دارد و از بین نمیرود.

اهلی شیرازی