گنجور

شمارهٔ ۲۶۳

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست
ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست
گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی
ز خار خار دل از غیرتم رهایی نیست
دلا ز صحبت خوبان کناره کن ز ازل
که آخرش بجز از جور و بیوفایی نیست
خوشم چو بلبل مسکین بخار غم ای گل
ز بسکه برگ وصالم ز بینوایی نیست
ز آشنایی و یاری بلا کشد اهلی
خوشا کسی که بکس هیچش آشنایی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست
ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست
هوش مصنوعی: وقتی که نمی‌توانم به کس دیگری علاقه‌مند شوم و در عین حال با آشنای خود باقی بمانم، از این رو چاره‌ای جز جدا شدن از او ندارم.
گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی
ز خار خار دل از غیرتم رهایی نیست
هوش مصنوعی: من از ناراحتی آن گل زرشکی که سهم دیگری است عبور کردم، اما از درد و رنج دل به خاطر غیرت خودم رهایی ندارم.
دلا ز صحبت خوبان کناره کن ز ازل
که آخرش بجز از جور و بیوفایی نیست
هوش مصنوعی: ای دل، از هم‌نشینی با خوبان دوری کن، چرا که از آغاز همواره جز ستم و بی‌وفایی نصیبت نخواهد شد.
خوشم چو بلبل مسکین بخار غم ای گل
ز بسکه برگ وصالم ز بینوایی نیست
هوش مصنوعی: من مثل بلبل بیچاره خوشحالم، ای گل! اما غم و اندوهی در دل دارم، زیرا به خاطر فقر و نداری‌ام، دیگر نتوانسته‌ام به گلبرگ‌های وصال تو دسترسی پیدا کنم.
ز آشنایی و یاری بلا کشد اهلی
خوشا کسی که بکس هیچش آشنایی نیست
هوش مصنوعی: کسی که هیچ آشنایی و دوستی ندارد، از مشکلات و دردسرها دور است و زندگی آرام‌تری را تجربه می‌کند.