گنجور

شمارهٔ ۲۶۱

شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است
کار دل از دست خوبان در شکست افتاده است
در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست
کافری خونخواره در هر گوشه مست افتاده است
با نهال قامتت چون سایه ای سرو سهی
سربلندی چون کند طوبی که پست افتاده است
او که در عشق از غم دین پند عاشق میدهد
گو غم خود خور که عاشق بت پرست افتاده است
نیست ما را غم که دین و دل فتاد از دست ما
می بده ساقی که اکنون هرچه هست افتاده است
کی نهم جام می از کف چون دهم آسان ز دست
گوهری کز چشمه خضرم بدست افتاده است
جز سر زلف تو صید خاطر اهلی نکرد
این چنین صیدی کسی را کم به شست افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است
کار دل از دست خوبان در شکست افتاده است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت خوبان به مانند شیشه‌ای است که از دست افتاده و شکسته. از این رو، کار دل دیگر از دست خوبان به درستی پیش نمی‌رود و دچار درد و رنج شده است.
در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست
کافری خونخواره در هر گوشه مست افتاده است
هوش مصنوعی: در زیبایی‌های تو، چشمانت به قدری جذابیت دارند که مانند کافرانی که به خونریزی معروف هستند، در هر گوشه خمار و مست افتاده‌اند.
با نهال قامتت چون سایه ای سرو سهی
سربلندی چون کند طوبی که پست افتاده است
هوش مصنوعی: تو مانند درختی بلند و سایه‌ای با وقار، سر بلندی و زیبایی‌ات به اندازه درخت طوبی است که در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار گرفته است.
او که در عشق از غم دین پند عاشق میدهد
گو غم خود خور که عاشق بت پرست افتاده است
هوش مصنوعی: او که در عشق، از درد و غم دین و مشکلات عاشقی نصیحت می‌کند، باید بگوید به خودت فکر کن، چون عاشق به بدی افتاده و به بت‌پرستی گرفتار شده است.
نیست ما را غم که دین و دل فتاد از دست ما
می بده ساقی که اکنون هرچه هست افتاده است
هوش مصنوعی: ما دل‌نگرانی نداریم که دین و عشق از دست ما رفته است، پس ای ساقی، بگو که اکنون هرچه داریم، متزلزل و در هم است.
کی نهم جام می از کف چون دهم آسان ز دست
گوهری کز چشمه خضرم بدست افتاده است
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم جام شراب را از دست ببرم، در حالی که به راحتی می‌توانم گوهر زیبایی را که از چشمه‌ای سبز رنگ به دست آمده، زمین بیندازم؟
جز سر زلف تو صید خاطر اهلی نکرد
این چنین صیدی کسی را کم به شست افتاده است
هوش مصنوعی: جز موهای تو، هیچ چیز دیگری در این دنیا نتوانسته است دل مرا به آرامش برساند. این‌گونه که من به دام محبت تو افتاده‌ام، کمتر کسی چنین حسی را تجربه کرده است.