گنجور

شمارهٔ ۲۵۷

مستی که ذوق رندی و بیچارگی نیافت
مستی نکرد و لذت میخوارگی نیافت
آن گل کجا گشاد رخ خویش ای پری
کانجا هزار همچو تو نظارگی نیافت
راه عدم گرفت دلم کز مقام غم
آزادگی جز از ره آوارگی نیافت
ای برق گاه گاه وصالت مرا بسوخت
خوش آنکه گر نیافت بیکبارگی نیافت
اهلی که جان فدای سر دوستان کند
کسرا به از سگ تو بغمخوارگی نیافت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستی که ذوق رندی و بیچارگی نیافت
مستی نکرد و لذت میخوارگی نیافت
هوش مصنوعی: کسی که طعم رندی و حال و هوای بی‌پولی را نچشیده، نتوانسته مست شود و لذت شراب‌خواری را تجربه کند.
آن گل کجا گشاد رخ خویش ای پری
کانجا هزار همچو تو نظارگی نیافت
هوش مصنوعی: کجاست آن گل که روی زیبای خود را به نمایش گذاشته است، ای پری! در هیچ جا مانند تو، زیبا و دلربا وجود ندارد.
راه عدم گرفت دلم کز مقام غم
آزادگی جز از ره آوارگی نیافت
هوش مصنوعی: دل من برای رهایی از غم و اندوه، به سمت بی‌راهه‌ای رفت که تنها از طریق بی‌خانمانی و آوارگی می‌توانست آزاد شود.
ای برق گاه گاه وصالت مرا بسوخت
خوش آنکه گر نیافت بیکبارگی نیافت
هوش مصنوعی: ای برق عشق، گاه و بی‌گاه عشق تو آتش به دلم می‌زند. خوشحالم که اگر یک‌باره به وصال نرسم، حداقل بارها طعم وصال را چشیده‌ام.
اهلی که جان فدای سر دوستان کند
کسرا به از سگ تو بغمخوارگی نیافت
هوش مصنوعی: دوستی که جانش را برای همان دوستان می‌دهد، از کسی که در غم دیگران نیست، بهتر است.