گنجور

شمارهٔ ۲۵۵

حیاتی با رخ خوی کرده اوست
که صد خضر و مسیحا مرده اوست
من از بالای او دارم شکایت
که در عالم بلا آورده اوست
چراغ زاهد از عشق ار نیفروخت
نه از عشق از دل افسرده اوست
بر افکن پرده ای باد از رخ گل
که گنج حسن زیر پرده اوست
سگش را گر شوم قربان چه منت
که مغز استخوان پرورده اوست
چو بی آزار نتوان در جهان زیست
خوشا دلخسته یی کازرده اوست
رقیب از خون دل پی برد آخر
که اهلی صید پیکان خورده اوست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حیاتی با رخ خوی کرده اوست
که صد خضر و مسیحا مرده اوست
هوش مصنوعی: حیات و زندگی او به قدری زیبا و درخشان است که حتی صدها خضر و مسیحا هم در برابر او مرده و بی‌معنی به نظر می‌رسند.
من از بالای او دارم شکایت
که در عالم بلا آورده اوست
هوش مصنوعی: من از جایگاه بالای او ناله می‌کنم، زیرا او در این دنیای پر از درد و رنج، مشکلاتی را به وجود آورده است.
چراغ زاهد از عشق ار نیفروخت
نه از عشق از دل افسرده اوست
هوش مصنوعی: چراغ زاهد به خاطر عشق خاموش نشده؛ بلکه دل افسرده‌اش باعث این حال و وضعیت است.
بر افکن پرده ای باد از رخ گل
که گنج حسن زیر پرده اوست
هوش مصنوعی: باد پرده ای را از روی گل کنار می‌زند، چرا که زیبایی و جذابیت نهفته در آن گل زیر این پرده پنهان شده است.
سگش را گر شوم قربان چه منت
که مغز استخوان پرورده اوست
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر سگش قربانی شوم، چه اهمیتی دارد وقتی که خود او مغز استخوان را تغذیه کرده و بزرگ کرده است.
چو بی آزار نتوان در جهان زیست
خوشا دلخسته یی کازرده اوست
هوش مصنوعی: در جهان نمی‌توان بدون آزردن دیگران زندگی کرد، اما خوشا به حال کسی که از درد و رنج دیگران رنج می‌برد.
رقیب از خون دل پی برد آخر
که اهلی صید پیکان خورده اوست
هوش مصنوعی: رقیب بالاخره متوجه شد که شکار شده و زخمی است در حالی که خود او فکر می‌کرد که در موقعیت قدرت است.