گنجور

شمارهٔ ۲۵

به رخ تو مه‌جبینان حسدست یک‌به‌یک را
تو چه آدمی که باشد به تو رشک صد ملک را
ندهد کس از شهیدان به تو شوخ یاد اگرنه
نفس تو زنده سازد چو مسیح یک‌به‌یک را
بر تو دیده‌بانی به ره امید دارم
نه بهر زه می‌نشانم به دو دیده مردمک را
منم اوفتاده موری به ره سمندت اما
نه تو راست رحم بر من نه سمند تیزتک را
نه فراغتی ز عشقم نه سعادتی ز بختم
نه ارادتی به راهم نه کرامتی فلک را
به جفا چو چشم مستش جگرم کباب سوزد
تو لبش نگه کن ای دل مشکن حق نمک را
به سیه‌دلی شکایت نتوان ز عشق اهلی
چو زر تو قلب باشد چه گنه بود محک را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به رخ تو مه‌جبینان حسدست یک‌به‌یک را
تو چه آدمی که باشد به تو رشک صد ملک را
هوش مصنوعی: چهره تو آنچنان زیبا و دلرباست که هر بی‌گناهی به تو حسادت می‌کند. تو چقدر باارزش هستی که صدها ملک و شخصیت بزرگ به زیبایی و جذابیت تو غبطه می‌زنند.
ندهد کس از شهیدان به تو شوخ یاد اگرنه
نفس تو زنده سازد چو مسیح یک‌به‌یک را
هوش مصنوعی: اگر کسی یاد و صحبت از شهیدان را به تو نمی‌کند، می‌تواند به این خاطر باشد که خودت به تنهایی باید به زندگی و روح آن‌ها حیات ببخشی، مانند مسیح که به افراد زندگی می‌دهد.
بر تو دیده‌بانی به ره امید دارم
نه بهر زه می‌نشانم به دو دیده مردمک را
هوش مصنوعی: من به انتظار تو نشسته‌ام و امیدوارم که بیایی، نه اینکه به خاطر دلخوشی دیگران به تو نگاه کنم.
منم اوفتاده موری به ره سمندت اما
نه تو راست رحم بر من نه سمند تیزتک را
هوش مصنوعی: من به‌سان یک مورچه در مسیر اسب تو افتاده‌ام، اما نه تو بر من رحمی داری و نه اسب تندت از من حراسی دارد.
نه فراغتی ز عشقم نه سعادتی ز بختم
نه ارادتی به راهم نه کرامتی فلک را
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام نه آرامشی به خاطر عشق دارم، نه خوشبختی به خاطر سرنوشتم؛ نه اراده‌ای به مسیرم دارم و نه لطف و رحمت از آسمان به من می‌رسد.
به جفا چو چشم مستش جگرم کباب سوزد
تو لبش نگه کن ای دل مشکن حق نمک را
هوش مصنوعی: وقتی که چشم‌های زیبا و سرمست او به من بی‌رحمی می‌کند و دلم را می‌سوزاند، تو فقط به لب‌هایش نگاه کن و به یاد داشته باش که در محبت بین ما باید به تعهداتمان پایبند بمانیم.
به سیه‌دلی شکایت نتوان ز عشق اهلی
چو زر تو قلب باشد چه گنه بود محک را
هوش مصنوعی: شکایت از دل تیره‌ای که به عشق دچار است، کار درستی نیست؛ زیرا اگر طلا در دل تو باشد، چه کسی می‌تواند آن را کم ارزش بداند؟