گنجور

شمارهٔ ۲۴۸

ذره چون خورشید گردد طالع و لامع خوش است
آفتاب بخت من لامع نشد طالع خوش است
میزند تیغ آفتاب من که میرم پیش او
گر شفاعتخواه نبود در میان مانع خوش است
میرسد گاهی بسمع محرمان حالم ولی
حال مجنون را اگر لیلی بود سامع خوش است
سایه ام بر سر سگش همچون همامی افکند
گر بمشتی استخوان من شود قانع خوش است
ناخوشیهایی که ما از ظلمت هجران کشیم
گاه گاهی برق وصلی گر شود لامع خوش است
دوش دیدم اهلی آنمه همنشین در واقعه
گر بخواب این قصه هم واقع شود واقع خوش است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذره چون خورشید گردد طالع و لامع خوش است
آفتاب بخت من لامع نشد طالع خوش است
هوش مصنوعی: هر چه کوچک باشد می‌تواند به اندازه یک خورشید درخشان شود، اما برای من مانند آفتاب، خوشبختی به چنین درخششی نرسیده است.
میزند تیغ آفتاب من که میرم پیش او
گر شفاعتخواه نبود در میان مانع خوش است
هوش مصنوعی: خورشید به شدت می‌تابد و من در شرف رفتن به پیش معشوق خود هستم. اگر کسی نتواند از من حمایت کند، نگران نیستم چون این مانع خوشی برای من است.
میرسد گاهی بسمع محرمان حالم ولی
حال مجنون را اگر لیلی بود سامع خوش است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات حال من به گوش دوستان نزدیک می‌رسد، اما اگر لیلی هم حال مجنون را بشنود، خوشایندتر است.
سایه ام بر سر سگش همچون همامی افکند
گر بمشتی استخوان من شود قانع خوش است
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ام بر سر سگ او بیفتد، مانند اینکه بر او هاله‌ای از محبت داشته باشم، خوشحال می‌شوم اگر او تنها با یک استخوان کوچک راضی شود.
ناخوشیهایی که ما از ظلمت هجران کشیم
گاه گاهی برق وصلی گر شود لامع خوش است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از درد و رنج جدایی رنج می‌بریم، اما اگر ناگهان شمع وصالی روشن شود، این لحظه می‌تواند خوشایند باشد.
دوش دیدم اهلی آنمه همنشین در واقعه
گر بخواب این قصه هم واقع شود واقع خوش است
هوش مصنوعی: دیروز متوجه شدم که محبوبم در خواب و خیال، با من همصحبت شده است. اگر این داستان واقعیت داشته باشد، خوشایند خواهد بود.