گنجور

شمارهٔ ۲۴۹

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت
هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت
جز صورت او در نظرم هیچ نیاید
کز یک نگه آن مه، دو جهان در نظرم سوخت
از غیرت اغیار چراغ دل و جان مرد
کرد از رخ خود زنده و غیرت دگرم سوخت
ای شمع شب افروز که ماندی ز نظر دور
باز آی که بی روی تو آه سحرم سوخت
در جان منی هجر و وصالم چه تفاوت
مشتاقی حرف لب همچون شکرم سوخت
من بودم و چشمی تر از ایام و لبی خشک
در خرمنم آتش زدی و خشک و ترم سوخت
گویند که اهلی بخبر باش از آن شمع
تا چشم زدم برق بلا بی خبرم سوخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت
هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد آن شمع می‌افتم که مثل پروانه من را سوزاند، دل‌دردی در وجودم حس می‌کنم.
جز صورت او در نظرم هیچ نیاید
کز یک نگه آن مه، دو جهان در نظرم سوخت
هوش مصنوعی: غیر از چهره او هیچ چیز دیگری در چشمم نمی‌آید، زیرا با یک نگاه به آن ماه، دو جهان در نظرم از بین رفت.
از غیرت اغیار چراغ دل و جان مرد
کرد از رخ خود زنده و غیرت دگرم سوخت
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و شرف دیگران، نور قلب و جانم را خاموش کردند. از زیبایی چهره‌ام زنده شدم، اما غیرت دیگری مرا سوزاند.
ای شمع شب افروز که ماندی ز نظر دور
باز آی که بی روی تو آه سحرم سوخت
هوش مصنوعی: ای شمعی که در شب روشنی می‌بخشی، چرا از چشم‌ها دور مانده‌ای؟ برگرد که بدون دیدن تو، آه و ناله‌ی صبح من دچار آتش و سوختگی شده است.
در جان منی هجر و وصالم چه تفاوت
مشتاقی حرف لب همچون شکرم سوخت
هوش مصنوعی: در وجود من، جدایی و وصال هیچ تفاوتی ندارد، چون در عشق، حرف دل مانند شکر است که من را می‌سوزاند.
من بودم و چشمی تر از ایام و لبی خشک
در خرمنم آتش زدی و خشک و ترم سوخت
هوش مصنوعی: من در زمانی بودم که چشمی نگران و دلی خشک داشتم. تو به خرمن من آتش زدی و همه چیزم، چه تر و چه خشک، سوخت و از بین رفت.
گویند که اهلی بخبر باش از آن شمع
تا چشم زدم برق بلا بی خبرم سوخت
هوش مصنوعی: می‌گویند که اهلی، مراقب همان شمعی باش که با چشم برهم زدن، ناگهان مصیبت بی‌خبر از من فرود آمد و مرا سوزاند.