گنجور

شمارهٔ ۲۳۹

بسکه هرجا صفت خون دل آشامی ماست
در همه معرکه‌ای قصه بد نامی ماست
جام می زهر شود در دل ما بی لب تو
زهر خوردن به از این جام می آشامی ماست
ما که افروخته ایم آتش دل شمع صفت
هرچه آید بسر ما همه از خامی ماست
چون سرانجام بدو نیک بجز مردن نیست
کشته در عشق شدن نیز سرانجامی ماست
عاقبت جان تو اهلی ز کف ساقی عشق
گر بکامی رسد از دولت ناکامی ماست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه هرجا صفت خون دل آشامی ماست
در همه معرکه‌ای قصه بد نامی ماست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در هر جایی که ما هستیم، ویژگی‌های ناراحتی و غصه‌مان بر ملاست، در هر مجلسی داستان بدنامی ما نقل می‌شود.
جام می زهر شود در دل ما بی لب تو
زهر خوردن به از این جام می آشامی ماست
هوش مصنوعی: جام شراب وقتی که تو در کناری نیستی، به زهر تبدیل می‌شود. بهتر است که در نبود تو زهر بخوریم تا اینکه از این جام شراب بنوشیم.
ما که افروخته ایم آتش دل شمع صفت
هرچه آید بسر ما همه از خامی ماست
هوش مصنوعی: ما که مانند شمعی هستیم که شعله آتش دل ما را روشن کرده است، هر چیزی که بر ما می‌گذرد، به خاطر نادانی و بی‌تجربگی ماست.
چون سرانجام بدو نیک بجز مردن نیست
کشته در عشق شدن نیز سرانجامی ماست
هوش مصنوعی: در نهایت، به جز مرگ راه دیگری برای خوب شدن وجود ندارد و در عشق از دست رفتن نیز بخشی از سرنوشت ماست.
عاقبت جان تو اهلی ز کف ساقی عشق
گر بکامی رسد از دولت ناکامی ماست
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر دل و جان تو تحت تاثیر عشق قرار بگیرد، ممکن است در شرایط دشوار و ناکامی‌های زندگی، از دست برود و دچار مشکلاتی شوی.