گنجور

شمارهٔ ۲۳۶

از لطف اگرچه با سگ خویشت عجب خوش است
من کیستم که با تو نشینم ادب خوش است
گر کعبه وصال تو نتوان بسعی یافت
ننشینم از طلب که درین ره طلب خوش است
گر بر تو خوش بود غم و اندوه عاشقی
ورنی بهر که هست نشاط و طرب خوش است
من منع صوفی از می و شاهد نمیکنم
با لعل یار ساغر می لب بلب خوش است
صاحب خرد خمار بلا سال و مه کشد
اهلی که مست عشق بود روز و شب خوش است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از لطف اگرچه با سگ خویشت عجب خوش است
من کیستم که با تو نشینم ادب خوش است
هوش مصنوعی: اگرچه من از لطف تو به اندازه‌ی سگ نمی‌رسم، ولی خوشحالم که در کنار تو هستم و رفتارم را رعایت می‌کنم.
گر کعبه وصال تو نتوان بسعی یافت
ننشینم از طلب که درین ره طلب خوش است
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به وصال تو با تلاش برسم، از جستجو دست نخواهم کشید؛ زیرا در این راه جستجو، لذتی نهفته است.
گر بر تو خوش بود غم و اندوه عاشقی
ورنی بهر که هست نشاط و طرب خوش است
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوه عاشقی برای تو دلپذیر است، پس به هر کسی که شادی و خوشحالی دارد، تبریک می‌گویم.
من منع صوفی از می و شاهد نمیکنم
با لعل یار ساغر می لب بلب خوش است
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم مانع صوفی شوم که از شراب و زیبایی معشوق لذت ببرد، چون مهمانی با لبان خوش و می‌گساری یار، بسیار دلنواز است.
صاحب خرد خمار بلا سال و مه کشد
اهلی که مست عشق بود روز و شب خوش است
هوش مصنوعی: کسی که دارای عقل و خرد است، هر سال و هر ماه را با تلخی‌ها و مشکلاتش می‌گذراند، اما کسی که در عشق غرق شده و حالتی شبیه مستی دارد، روز و شبش خوش و شیرین است.