شمارهٔ ۲۳۵
بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است
هزار ساله غم از بهر یک نفس شادی است
غلام همت آنم که بنده عشق است
که سرو با همه همت غلام آزادی است
حکایتی که صبا میکند ز وعده وصل
بسی خوش است ولیکن حکایت بادی است
ز پیر میکده جو آب خضر اگر خواهی
ز خانقاه چه خواهی؟ که دیو ره هادی است
خراب کرد غمم خانه تن و غم نیست
که این خرابی تن موجب دل آبادی است
تغافل تو کند صید خویش اهلی را
نگاه کردن دزدیده عین صیادی است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است
هزار ساله غم از بهر یک نفس شادی است
هوش مصنوعی: به سرزمین عشق برو، زیرا طوفان نوح از آنجا آمده است. هزار سال غم به خاطر یک لحظه شادی وجود دارد.
غلام همت آنم که بنده عشق است
که سرو با همه همت غلام آزادی است
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که عشق را در همه چیز میپرستم و همچون درخت سروی، آزاد و مستقل هستم.
حکایتی که صبا میکند ز وعده وصل
بسی خوش است ولیکن حکایت بادی است
هوش مصنوعی: قصهای که نسیم درباره وعدهٔ وصال میگوید بسیار دلپذیر است، اما در واقع حکایتی مانند باد است.
ز پیر میکده جو آب خضر اگر خواهی
ز خانقاه چه خواهی؟ که دیو ره هادی است
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از پیر میکده آب حیات بگیری، از خانقاه چه انتظار داری؟ زیرا در زندگانی، شیاطین ممکن است بهعنوان راهنمای تو ظاهر شوند.
خراب کرد غمم خانه تن و غم نیست
که این خرابی تن موجب دل آبادی است
هوش مصنوعی: غم و اندوه من باعث شده که جسمم ویران شود، اما نباید فراموش کرد که این ویرانی جسم در واقع زمینهساز آرامش دل من شده است.
تغافل تو کند صید خویش اهلی را
نگاه کردن دزدیده عین صیادی است
هوش مصنوعی: بیتوجهی تو باعث میشود که شکار تو به دام بیفتد. نگاه کردن به طور پنهانی و غافلگیرانه، همچون شیوهای از صید به حساب میآید.