گنجور

شمارهٔ ۲۳۰

رقیب مانع دیدار یار من شده است
عجب ستاره نحسی دچار من شده است
برزوگار که این فتنه بود کز خط تو
بلای جان من و روزگار من شده است
بخون دیده و دل لعبتی که پروردم
چرا چو گوهر اشک از کنار من شده است
کسی که از غم عشق تو عیب من میکرد
چو دید روی ترا شرمسار من شده است
بیار باده و بی اختیارم از می کن
چرا که کار من از اختیار من شده است
از آن خوشم که چو اهلی، بباد شد خاکم
که یارش آینه صاف از غبار من شده است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رقیب مانع دیدار یار من شده است
عجب ستاره نحسی دچار من شده است
هوش مصنوعی: رقیب باعث شده نتوانم یارم را ببینم و چه ستاره شومی که دچارش شدم.
برزوگار که این فتنه بود کز خط تو
بلای جان من و روزگار من شده است
هوش مصنوعی: برزوگار، تویی که این مشکلات و فتنه‌ها از دست توست و حالا باعث درد و بلای جان و زندگی‌ام شده است.
بخون دیده و دل لعبتی که پروردم
چرا چو گوهر اشک از کنار من شده است
هوش مصنوعی: به چشمان و دل خود نگاه کن، به معصومی که پرورش داده‌ام. چرا اشک‌هایم مثل جواهر از کنار من جاری شده‌اند؟
کسی که از غم عشق تو عیب من میکرد
چو دید روی ترا شرمسار من شده است
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق تو به من ایراد می‌گرفت، حالا وقتی چهره تو را دیده شرمنده من شده است.
بیار باده و بی اختیارم از می کن
چرا که کار من از اختیار من شده است
هوش مصنوعی: باده را بیاور و اجازه بده که بدون اراده خودم از می بنوشم؛ چرا که دیگر کارم از دست خودم خارج شده است.
از آن خوشم که چو اهلی، بباد شد خاکم
که یارش آینه صاف از غبار من شده است
هوش مصنوعی: من از این که مانند یک مرد آزاد زندگی می‌کنم، خوشحالم، زیرا برای او پاک و بی‌غبار شده‌ام.