گنجور

شمارهٔ ۲۲۹

گذشت در هوست عمر و یک نفس باقی است
هنوز تا نفسی هست این هوس باقی است
بهار عمر خزان گشت و گل برفت از باغ
هنوز مرغ مرا ناله در قفس باقی است
بسوخت با تو شکر لب رقیب روسیهم
شکر نماند مرا زحمت مگس باقی است
برفت صید مرادم ز پیش چشم و هنوز
هزار تیر ملامت ز پیش و پس باقی است
اگرچه دین و دل از دست رفت غم نبود
به پای‌بوس تو ما را چو دسترس باقی است
اگرچه سوخت چو شمع و نفس نزد اهلی
هنوز طعنه یاران هم‌نفس باقی است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت در هوست عمر و یک نفس باقی است
هنوز تا نفسی هست این هوس باقی است
هوش مصنوعی: زندگی‌ات در سایه آرزوها سپری شده و تنها یک لحظه از آن باقی مانده است. تا زمانی که نفس می‌کشی، این آرزو و خواسته‌ها همچنان در وجودت وجود دارد.
بهار عمر خزان گشت و گل برفت از باغ
هنوز مرغ مرا ناله در قفس باقی است
هوش مصنوعی: عمر جوانی من به پایان رسید و زیبایی‌ها و لذت‌ها از دنیایم رخت بربسته‌اند، اما هنوز هم غم و اندوه در من باقی مانده و احساس می‌کنم که در قفسی گیر افتاده‌ام.
بسوخت با تو شکر لب رقیب روسیهم
شکر نماند مرا زحمت مگس باقی است
هوش مصنوعی: با تو که هستم، از شیرینی لبان رقیبم سوخته‌ام و دیگر از شکر چیزی برایم باقی نمانده است، فقط زحمت مگس‌ها باقی مانده است.
برفت صید مرادم ز پیش چشم و هنوز
هزار تیر ملامت ز پیش و پس باقی است
هوش مصنوعی: هدف من از دستم رفت و دیگر نمی‌توانم او را ببینم، اما هنوز هزاران تیر سرزنش و ملامت از جلو و عقب به من وارد می‌شود.
اگرچه دین و دل از دست رفت غم نبود
به پای‌بوس تو ما را چو دسترس باقی است
هوش مصنوعی: اگرچه دین و دل ما از بین رفته، اما غم نداشته‌ایم؛ زیرا ما هنوز به تو دسترسی داریم و می‌توانیم به دیدارت بیاییم.
اگرچه سوخت چو شمع و نفس نزد اهلی
هنوز طعنه یاران هم‌نفس باقی است
هوش مصنوعی: هرچند که مانند شمع سوخته‌ام و دیگر نفسی باقی ندارم، اما هنوز طعنه‌ها و کنایه‌های دوستان هم‌نفس بر جای مانده است.