شمارهٔ ۲۳
آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا
بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا
آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم
این که بر ریشم نمک می پاشد آن سوزد مرا
غنچه وارم بهر او صد داغ پنهان بر دل است
آشکارا خندم و داغ نهان سوزد مرا
گریه ام روغن ز مغز استخوان ریزد چو شمع
بسکه داغ عشق مغز استخوان سوزد مرا
آتش غیرت چو بلبل سوزدم کانشاخ گل
دیگران را در کنار و در میان سوزد مرا
مهربانی های او یاد آرم و سوزم کنون
آتشی کافروخت اول این زمان سوزد مرا
اهلی از داغ غمم چون شمع بی تاب و توان
آتش غم چند جان ناتوان سوزد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.