گنجور

شمارهٔ ۲۲۴

هرکه عاشق شد چو شمع آزاده از دل‌مردگی است
زندگی دلگرمی عشق است و مرگ افسردگی است
من به آزارت خوشم چون مرهم دیدار هست
خوشدل از یک دیدنم گر صدهزار آزردگی است
گر ز پیری سبزه پژمرده‌ام عیبم مکن
آخر کار گل سیراب هم پژمردگی است
داغ دل در پرده دارد غنچه زان رسوا نشد
مستی و رسوایی ما چون گل از بی‌پردگی است
گر شهید عشق شد اهلی نگویی مرده است
در حقیقت زندگی این است و نامش مردگی است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه عاشق شد چو شمع آزاده از دل‌مردگی است
زندگی دلگرمی عشق است و مرگ افسردگی است
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق دست پیدا کند، مانند شمعی می‌شود که از پریشانی و سردی دل رهاست. زندگی در سایه عشق پر از امید و نشاط است و مرگ، حاکی از ناامیدی و افسردگی است.
من به آزارت خوشم چون مرهم دیدار هست
خوشدل از یک دیدنم گر صدهزار آزردگی است
هوش مصنوعی: من از اینکه تو را اذیت کنم خوشحالم، زیرا دیدار تو برایم مانند مرهمی است. حتی اگر صد بار هم دلم بشکند، باز هم از یک دیدار با تو شاد می‌شوم.
گر ز پیری سبزه پژمرده‌ام عیبم مکن
آخر کار گل سیراب هم پژمردگی است
هوش مصنوعی: اگر به خاطر پیری، من همچون سبزه‌ای پژمرده شده‌ام، ایراد نگیرید؛ زیرا در نهایت، حتی گل‌های سیراب نیز روزی پژمرده خواهند شد.
داغ دل در پرده دارد غنچه زان رسوا نشد
مستی و رسوایی ما چون گل از بی‌پردگی است
هوش مصنوعی: غنچه به خاطر درد دلش، در پرده و پنهانی است و رسوایی ما هیچ چیز را روشن نکرده است. خوشبختانه، گل مانند خود ما دیگر از پرده‌پوشی خبری ندارد و به خاطر بی‌پرده بودنش، خود را نشان می‌دهد.
گر شهید عشق شد اهلی نگویی مرده است
در حقیقت زندگی این است و نامش مردگی است
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق جانش را فدای آن کند، نباید بگویی که او مرده است. در واقع، زندگی واقعی همین است و آنچه به اشتباه مردگی نامیده می‌شود.