شمارهٔ ۲۲۳
سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است
دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است
بعد از این خواهد ز صحراسیل خون آمد بشهر
بسکه خون دل ز چشم ما بصحرار رفته است
هیچکس را خاری از دست غمت بر پا نرفت
هر چه رفت از زخم بیداد تو بر ما رفته است
آفتاب من اگر از روی زین گردد بلند
پست گردد کار مه هر چند بالا رفته است
کس بیوسف ننگرد از گرمی بازار تو
بلکه چون یوسف هزار اینجا بسودار رفته است
خسروان را آرزوی لعل شیرین تو کشت
کوهکن دروادی حسرت نه تنها رفته است
در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت
صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است
دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به فردی اشاره میکند که باعث درد و مشکلاتی برای او شده است. او میگوید که از دست این شخص زخمهای زیادی به او وارد شده و حالا با وجود این زخمها، هنوز به دنبال دوستی و محبت است. در حقیقت، گوینده در حال بیان این است که باوجود تمام صدماتی که کشیده، هنوز دلش میخواهد که از این فرد محبت و توجهی دریافت کند.
بعد از این خواهد ز صحراسیل خون آمد بشهر
بسکه خون دل ز چشم ما بصحرار رفته است
هوش مصنوعی: بعد از این خون از صحرا به شهر خواهد آمد، زیرا به خاطر اشکهای دل ما که به سوی بیابان رفته، در اینجا نیز اثر خواهد گذاشت.
هیچکس را خاری از دست غمت بر پا نرفت
هر چه رفت از زخم بیداد تو بر ما رفته است
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و رنجی که از عشق تو به دل دارد، آسیب ندیده است، بلکه تمام ناملایماتی که بر ما رفته است، ناشی از ظلم و بیعدالتی توست.
آفتاب من اگر از روی زین گردد بلند
پست گردد کار مه هر چند بالا رفته است
هوش مصنوعی: اگر آفتاب من از سمت زین بالا برود، کار ماه هرچند که بالا رفته باشد، پایین میآید.
کس بیوسف ننگرد از گرمی بازار تو
بلکه چون یوسف هزار اینجا بسودار رفته است
هوش مصنوعی: هیچکس به زیبایی و جذابیت تو نگاه نمیکند، چرا که هزاران نفر مثل یوسف در اینجا برای تو به صف شدهاند و انتظارشان را میکشند.
خسروان را آرزوی لعل شیرین تو کشت
کوهکن دروادی حسرت نه تنها رفته است
هوش مصنوعی: شیرین، زیبایی و جذابیت تو باعث شده است که پادشاهان دلمان به تو عشق ورزند و حسرت دیدارت را در دل داشته باشند. کوهکن، کسی که سنگ را میکند، در این وادی غم و حسرت تنها و بیکس شده است.
در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت
صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است
هوش مصنوعی: اگر در سر کوی معشوقان قدم بگذاری، بدان که صدها هزار دین و دل در اینجا به حالت گمگشتگی و بیقراری گرفتار شدهاند.