شمارهٔ ۲۱۸
بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
که مرهم دل من با مسیح مریم نیست
گسستم از همه عالم بمهریار و چه سود
که سست عهد مرا عقد مهر محکم نیست
ز بسکه خون جهانی بریخت دوری او
کجاست کز غم هجرش فغان و ماتم نیست
در آفتاب رخش کم ز ذره یی اهلی است
ولی بمهر و محبت ز هیچکس کم نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
هوش مصنوعی: در میان مردم، مانند وفاداری که سگ به صاحبش دارد، کسی نیست. در حقیقت، اگر کسی در زندگیاش یاری نداشته باشد، مانند سگی که در کوی یار نیست، او نیز هیچگونه ارزش و جایگاهی ندارد.
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
هوش مصنوعی: عاشق شدهام و نمیتوانم از دیدن چهره او چشم بردارم. نمیتوانم مانند شبنم به راحتی از زیبایی او بگذرم.
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
که مرهم دل من با مسیح مریم نیست
هوش مصنوعی: غیر از لبان او هیچ چیز نمیتواند درد دلم را التیام بخشد، چرا که مرهم دل من فقط به معجزهای که مریم مقدس برای مسیح به ارمغان آورد، شباهت دارد.
گسستم از همه عالم بمهریار و چه سود
که سست عهد مرا عقد مهر محکم نیست
هوش مصنوعی: من از همهی دنیا به خاطر معشوقم جدا شدم، اما چه فایده که ارتباط من با او هم محکم نیست و این محبت به راحتی از بین میرود.
ز بسکه خون جهانی بریخت دوری او
کجاست کز غم هجرش فغان و ماتم نیست
هوش مصنوعی: به خاطر انبوهی از خونهایی که برای او ریخته شده، دور او کجاست؟ آیا کسی هست که به خاطر غم جداییاش ناله و گریه نکند؟
در آفتاب رخش کم ز ذره یی اهلی است
ولی بمهر و محبت ز هیچکس کم نیست
هوش مصنوعی: رخسار او مانند ذرهای زیر آفتاب است و درخشش خاصی دارد، اما محبت و مهر او از هیچکس کمتر نیست.