گنجور

شمارهٔ ۲۱۴

سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست
چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست
به جرم عشق اگر من سزای سوختنم
تو خود بسوز مرا حاجت قیامت نیست
بجان دوست که گر صد هزار سرو بود
بناز و شیوه یکی چون تو سرو قامت نیست
درین خرابه که خار ملامت است همه
بجز طریق محبت ره سلامت نیست
ندانمت ز چه کیشی چه دینت آیین است
که چشم مست تو از کشتنش ندامت نیست
ز پیر میکده اهلی، طلب جوانمردی
که شیخ صومعه را هرگز این کرامت نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست
چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست
هوش مصنوعی: بدون تو، آرامش قلبم مثل قامت بلند سرو نیست. نازکی یک نفس من بدون حضور تو، ثباتی ندارد.
به جرم عشق اگر من سزای سوختنم
تو خود بسوز مرا حاجت قیامت نیست
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق من را عذاب می‌دهی و به سزای سوختن من سزاوارم، خودت مرا بسوزان، چون نیازی به قیامت و حساب و کتاب نیست.
بجان دوست که گر صد هزار سرو بود
بناز و شیوه یکی چون تو سرو قامت نیست
هوش مصنوعی: به جان دوست قسم، حتی اگر صد هزار سرو زیبا وجود داشته باشد، هیچ‌یک از آنها به زیبایی و قامت تو نخواهد بود.
درین خرابه که خار ملامت است همه
بجز طریق محبت ره سلامت نیست
هوش مصنوعی: در این خرابه که پر از نکوهش و ملامت است، جز راه عشق و محبت، هیچ راه دیگری برای رسیدن به آرامش و سلامت وجود ندارد.
ندانمت ز چه کیشی چه دینت آیین است
که چشم مست تو از کشتنش ندامت نیست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که از چه مذهبی هستی و چه اعتقادی داری، اما نگاه عاشقانه‌ات به قدری جذاب است که از کشته شدن بر سر عشق تو هیچ پشیمانی حس نمی‌کنم.
ز پیر میکده اهلی، طلب جوانمردی
که شیخ صومعه را هرگز این کرامت نیست
هوش مصنوعی: از پیر میکده درخواست کن که جوانمردی را طلب کنی، زیرا شیخ صومعه هرگز به این مقام و کرامت دست نخواهد یافت.