گنجور

شمارهٔ ۲۱۲

ز گریه دل پر و لب همچو غنچه خندان است
چو گل شکفته ام از گریه خنده ام زان است
بجز شکستگی عشق تندرستی نیست
بیا که تجربه کردیم و درد درمان است
بهر خمی ز دو زلف تو عالمی دلهاست
دو عالم است پریشان گر او پریشان است
ز باد فتنه غبار بلاست در ره خلق
خوشا سری که بفکر تو در گریبان است
نهفته باش ز مردم که خلق دیو رهند
فرشته اوست که در چشم خلق پنهان است
گذشت از سر عالم چو ناله اهلی
هنوز دوست غبار غمش بدامان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز گریه دل پر و لب همچو غنچه خندان است
چو گل شکفته ام از گریه خنده ام زان است
هوش مصنوعی: دل از شدت گریه پر شده و لب‌هایم شبیه غنچه‌ای است که در حال خندیدن است. همان‌طور که گل در حال شکفتن است، من نیز از گریه‌ام حالتی شاداب دارم.
بجز شکستگی عشق تندرستی نیست
بیا که تجربه کردیم و درد درمان است
هوش مصنوعی: وقتی عشق شکسته می‌شود، هیچ چیز دیگری برای آرامش وجود ندارد. بیایید با هم این را تجربه کنیم، زیرا درد می‌تواند درمانی باشد.
بهر خمی ز دو زلف تو عالمی دلهاست
دو عالم است پریشان گر او پریشان است
هوش مصنوعی: برای هر خم از دو زلف تو، دل‌ها و دنیاها در آشفتگی هستند؛ اگر او ناآرام باشد، این دو جهان نیز در بی‌قراری به سر می‌برند.
ز باد فتنه غبار بلاست در ره خلق
خوشا سری که بفکر تو در گریبان است
هوش مصنوعی: از طوفان‌های فتنه و مشکلات، غباری بر سر راه مردم نشسته است. خوشا به حال کسی که در دل خود به یاد تو است و در حال تأمل و تفکر به تو می‌پردازد.
نهفته باش ز مردم که خلق دیو رهند
فرشته اوست که در چشم خلق پنهان است
هوش مصنوعی: باید از مردم دور باشی، زیرا آنها مانند دیو هستند. تنها فرشته‌ای که در میان آنها وجود دارد، در نگاه مردم پنهان است.
گذشت از سر عالم چو ناله اهلی
هنوز دوست غبار غمش بدامان است
هوش مصنوعی: وقتی که اهلی به عالم و دنیای خود پشت کرد و گذشت، هنوز هم دوستی که غم او را در دل دارد، در حال تجربه آن غبار غم است.