گنجور

شمارهٔ ۲۰۱

کسی کش بوی آن گل در دماغ است
ز گلزار بهشت او را فراغ است
مگر آن گل به بستان شد که لاله
ز شرم عارضش در کنج باغ است
چرا روشن نباشد بزم مستان
که شمع روی یار اینجا چراغ است
ز غم باز آن گل رعنا کرا کشت؟
که غرق خون دگر منقار زاغ است
به کشتن هم مگو رستم ز داغش
هنوزم در کفن صد گونه داغ است
گل مقصود چون در جان اهلی است
چه سرگردان صبا در باغ و راغ است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی کش بوی آن گل در دماغ است
ز گلزار بهشت او را فراغ است
هوش مصنوعی: کسی که عطر آن گل در مشامش هست، از باغ بهشت بی‌خبر و آسوده است.
مگر آن گل به بستان شد که لاله
ز شرم عارضش در کنج باغ است
هوش مصنوعی: تنها زمانی که آن گل در باغ حضور داشته باشد، لاله به خاطر زیبایی‌اش در گوشه باغ شرمنده خواهد شد.
چرا روشن نباشد بزم مستان
که شمع روی یار اینجا چراغ است
هوش مصنوعی: چرا جشن و میگساری مستان نباید پرنور باشد در حالی که چهره محبوب مانند شمعی در اینجا نورافشانی می‌کند؟
ز غم باز آن گل رعنا کرا کشت؟
که غرق خون دگر منقار زاغ است
هوش مصنوعی: از غم و اندوه آن گل زیبا چه کسی را نابود کرد؟ در حالی که منقار زاغ دیگر غرق در خون است.
به کشتن هم مگو رستم ز داغش
هنوزم در کفن صد گونه داغ است
هوش مصنوعی: به کسی نگو که رستم از مرگش هنوز هم در کفن خود هزاران درد و رنج دارد.
گل مقصود چون در جان اهلی است
چه سرگردان صبا در باغ و راغ است
هوش مصنوعی: گلی که هدف و مقصود است، در وجود اهلی و حقیقی اوست، پس چرا بادی که می‌وزد، در باغ و دشت سرگردان است؟