گنجور

شمارهٔ ۱۹۶

جز داغ دلم چراغ شب نیست
وز طالع تیره این عجب نیست
گر با سگت از ادب زنم دم
او عفو کند ولی ادب نیست
تو نخل مرادی اینقدر هست
کامید کس از تو یک رطب نیست
در عالمی ام ز مستی عشق
کآنجا مه و سال و روز و شب نیست
اهلی ره عقلت آن پری زد
دیوانگی تو بی سبب نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز داغ دلم چراغ شب نیست
وز طالع تیره این عجب نیست
هوش مصنوعی: جز غم و درد دل من چیزی برای روشن کردن شب وجود ندارد و تعجبی ندارد که سرنوشت من اینگونه تاریک باشد.
گر با سگت از ادب زنم دم
او عفو کند ولی ادب نیست
هوش مصنوعی: اگر من با سگ تو با ادب رفتار کنم و او هم مرا ببخشد، اما این رفتار با ادب نیست.
تو نخل مرادی اینقدر هست
کامید کس از تو یک رطب نیست
هوش مصنوعی: تو مانند درخت نخل مدبّر و پربار هستی، اما هیچ کس از میوه‌ات بهره‌مند نیست.
در عالمی ام ز مستی عشق
کآنجا مه و سال و روز و شب نیست
هوش مصنوعی: در دنیایی هستم که در آن فقط نشانه‌های عشق وجود دارد و خبری از زمان و شب و روز نیست.
اهلی ره عقلت آن پری زد
دیوانگی تو بی سبب نیست
هوش مصنوعی: عقل تو تحت تاثیر او قرار گرفته و دیوانگی‌ات بی‌دلیل نیست.