گنجور

شمارهٔ ۱۹۲

مرا که جان پی قربان شدن بود پیشت
تو خواهی ام کش و خواهی رقیب بد کیشت
ترا بشاهی حسن آن بزرگی از بختست
که آفتاب کم از ذره یی بود پیشت
جراحت دل من تازه تر شد از نمکت
اگر چه گرم کنی مرهم دل ریشت
ز مومیایی شمع وصال رحمی کن
به دلشکستگی عاشقان درویشت
به ذوق مستی عشق آن زمان رسی ای دل
که طعم نوش دهد نشتر بد اندیشت
بدان دو آهوی مجنون شکار او اهلی
مکن نگاه که بیگانه سازد از خویشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که جان پی قربان شدن بود پیشت
تو خواهی ام کش و خواهی رقیب بد کیشت
هوش مصنوعی: من که جانم را برای قربانی شدن در راه تو آماده کرده‌ام، هر طور که بخواهی می‌توانی با من رفتار کنی؛ یا مرا بکش، یا رقیب خودت را برای بدی پیش من بفرستی.
ترا بشاهی حسن آن بزرگی از بختست
که آفتاب کم از ذره یی بود پیشت
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که زیبایی و شکوه تو به قدری است که در مقایسه با تو، حتی آفتاب هم کوچک و ناچیز به نظر می‌رسد. این موضوع نشان‌دهنده عظمت و بزرگی خاصی است که به تو نسبت داده می‌شود و به نوعی برتری و ارزش تو را بیان می‌کند.
جراحت دل من تازه تر شد از نمکت
اگر چه گرم کنی مرهم دل ریشت
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل من وارد شده، با غم تو تازه‌تر شده است؛ حتی اگر تو بخواهی دلی که شکسته را تسکین دهی.
ز مومیایی شمع وصال رحمی کن
به دلشکستگی عاشقان درویشت
هوش مصنوعی: از مومیایی شمعی که در وصال است، دل عاشقان درویش را به یاد بیاور.
به ذوق مستی عشق آن زمان رسی ای دل
که طعم نوش دهد نشتر بد اندیشت
هوش مصنوعی: ای دل، زمانی به لذت و شور عشق می‌رسی که زخم‌های تلخ و ناامیدی، به طعمی شیرین تبدیل شوند.
بدان دو آهوی مجنون شکار او اهلی
مکن نگاه که بیگانه سازد از خویشت
هوش مصنوعی: بدان که دو آهو که شبیه مجنون هستند، شکار او را راحت نکن. زیرا اگر به آنها خوب نگاه کنی، ممکن است از خودشان دور شوند و غریبه شوند.