شمارهٔ ۱۹
روز ابر است و دهد ساقی جان ساغر ما
سایه رحمت او کم نشود از سر ما
یکدم ای عمر از درما نیز درآی
پیش از آن دم که عجل حلقه زند بر درما
خاک ما سوختگان خوار نه بینی که فلک
نیل رخساره ما ساخت زخاکستر ما
نخل مقصودی و از شاخ وصالت ما را
بر امید همین بس که نشینی بر ما
اشک چون سیم و رخ چون زرما بین نظری
ایکه هرگز نظرت نیست بسیم و زر ما
سر ببالین ننهم از ستمت بسکه شود
بسته از خون جگر بر تن ما بستر ما
ما که هستیم غلام تو ز روی اخلاص
زانکه باشی به یقین در همه جا مهتر ما
شکر داریم چو اهلی بجگر خواری خود
که رسد از کرمت آنچه بود در خور ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.