شمارهٔ ۱۸۹
گرنه بر غم عاشقان کار جهان مشوش است
خار چراست یار گل مرغ چرا در آتش است
داغ درون چو لاله ام هیچ نگه نمیکنی
این نگری که ظاهرم چهره بخون منقش است
جانب کعبه ام مخوان کعبه کجا و من کجا
قبله من که عاشقم روی بتان مهوش است
بر محک وفا زدم روی جهانیان همه
نیست بغیر جام می همنفسی که بی غش است
اهلی،از آن نفس که شد بنده کوی نیکویان
از همه غصه شادمان با همه ناخوشی خوش است
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرنه بر غم عاشقان کار جهان مشوش است
خار چراست یار گل مرغ چرا در آتش است
هوش مصنوعی: اگر نبود غم عاشقان، دنیا در آرامش بود. اما چرا خار بر گل وجود دارد؟ چرا پرنده عاشق در آتش سوزان است؟
داغ درون چو لاله ام هیچ نگه نمیکنی
این نگری که ظاهرم چهره بخون منقش است
هوش مصنوعی: درد درون من مانند لالهای است، اما تو هیچ توجهی به آن نداری. به ظاهرم نگاه میکنی که چهرهام با خون نقش بسته است.
جانب کعبه ام مخوان کعبه کجا و من کجا
قبله من که عاشقم روی بتان مهوش است
هوش مصنوعی: من را به نام کعبه نخوان، زیرا این مکان و من هرگز در یک سطح نیستیم. قبلهی من، که عاشق آن هستم، چهرهی زیبای بتان محبوبم است.
بر محک وفا زدم روی جهانیان همه
نیست بغیر جام می همنفسی که بی غش است
هوش مصنوعی: من بر روی معیار وفا نگریستم و دیدم که در میان مردم هیچکس به جز آن کسی که با شراب مینوشد و بیریا است، وجود ندارد.
اهلی،از آن نفس که شد بنده کوی نیکویان
از همه غصه شادمان با همه ناخوشی خوش است
هوش مصنوعی: انسانی که عاشق و بنده راه و رسم انسانهای نیکو شده است، از همه مشکلات و ناراحتیها بیخبر است و زندگیاش پر از شادی است. او حتی در میان سختیها و دشواریها نیز خوشحال و راضی است.