گنجور

شمارهٔ ۱۸۸

مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست
اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی
آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
هر کس که بود از هنر خود رواج یافت
کار محبت است که هیچش رواج نیست
هان ای حکیم زحمت مجنون چه میدهی
داغ ستاره سوختگی را علاج نیست
اهلی، کنون که صبر و دل و دین بباد رفت
آسوده شو که بر ده ویران خراج نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست
اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
هوش مصنوعی: مجنون که عاشق است، هیچ آرزویی برای قدرت و شهرت ندارد. او به هیچ چیز جز عشق احتیاج ندارد.
گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی
آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
هوش مصنوعی: دنیا چه اهمیت دارد؟ اگر جمشید (پادشاه افسانه‌ای) بینش و دانایی نداشته باشد، بهتر از آن است که همچون آینه‌ای در قالب می و جام بلورین باشد.
هر کس که بود از هنر خود رواج یافت
کار محبت است که هیچش رواج نیست
هوش مصنوعی: هر کس به خاطر هنرش به موفقیت و شهرت رسید، اما محبت و عشق واقعی هیچگاه به این گونه شناخته نمی‌شود و همیشه در خفا باقی می‌ماند.
هان ای حکیم زحمت مجنون چه میدهی
داغ ستاره سوختگی را علاج نیست
هوش مصنوعی: ای حکیم، مجنون را چه درمانی می‌دهی؟ داغ سوختن ستاره را درمانی نیست.
اهلی، کنون که صبر و دل و دین بباد رفت
آسوده شو که بر ده ویران خراج نیست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، حال که صبر، دل و ایمان تو از بین رفته است، می‌توانی آرامش را تجربه کنی، زیرا بر یک ده ویران مالیات و هزینه‌ای وجود ندارد.