گنجور

شمارهٔ ۱۸۶

هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
قوت بازوی عشق است این نه از بازوی اوست
دیدنش جان بخشد اما زهر چشمش میکشد
زهر و تریاکی عجب با نرگش جادوی اوست
گاه گاه از شرم مردم روی ازو پوشم ولی
تا نظر در خود کنم بینم که چشمم سوی اوست
مست آن چشمند اهلی، نوغر الان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
هوش مصنوعی: هر کس که زیبایی و اخلاق نیکو دارد، مانند آینه‌ای است که چهره او را نمایش می‌دهد. هر کسی که بویی از عشق را حس کند، در واقع به سگان کوی او تعلق دارد.
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
هوش مصنوعی: فتنه‌های جوانان به قدری زیاد شده است که حتی یک کودک مکتب‌خوان هم می‌تواند درباره آن صحبت کند؛ و منظورش از این فتنه‌ها، زیبایی و جذابیت آن دلبرانه است.
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
قوت بازوی عشق است این نه از بازوی اوست
هوش مصنوعی: عشق به ما کمک می‌کند و قدرتی که در کار کوه‌کنی مشاهده می‌شود، از عشق ناشی می‌شود و نه از نیروی جسمانی خود فرد.
دیدنش جان بخشد اما زهر چشمش میکشد
زهر و تریاکی عجب با نرگش جادوی اوست
هوش مصنوعی: دیدن او جان را تازه می‌کند، اما نگاه خیره‌اش مثل زهر کشنده است. این ترکیب زهر و تریاک عجیبی است که جادوی چشمانش دارد.
گاه گاه از شرم مردم روی ازو پوشم ولی
تا نظر در خود کنم بینم که چشمم سوی اوست
هوش مصنوعی: گاه‌هایی از خجالت مردم، چهره‌ام را می‌پوشانم، اما وقتی به خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم که چشمم به سوی اوست.
مست آن چشمند اهلی، نوغر الان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و جذاب آن محبوبان، دل را مست و مسحور می‌کند. اکنون زمانه‌ای است که در هر گوشه و کنار، صیادانی حضور دارند که دل‌باخته و شیدای آن زیبایی‌ها هستند. این وضع نشان می‌دهد که هر جا بروی، عاشقانی وجود دارند که در پی شکار دل‌ها هستند.