شمارهٔ ۱۷۴
گوهر دل گم شد و وقت فراغ از دست رفت
پیش پای خود ندیدیم و چراغ از دست رفت
سوختم از درد و داغش بیش از این طاقت نماند
من بدرد از پا فتادم دل بداغ از دست رفت
میرود دوران گل چون باد ساقی فکر چیست
تا تو در اندیشه یی گلگشت باغ از دست رفت
گر سبو در میکشم عیبم مکن ای همنفس
مستم و اندازه جام و ایاغ از دست رفت
تا بکی اندیشه زلف دراز او کنم
اهلی از فکر پریشانم دماغ از دست رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گوهر دل گم شد و وقت فراغ از دست رفت
پیش پای خود ندیدیم و چراغ از دست رفت
هوش مصنوعی: دل عزیزمان را گم کردیم و زمانی که باید از آن لذت ببریم، از دست رفت. در مقابل چشم خود، هیچ چیز ندیدیم و روشنایی زندگیمان نیز از بین رفت.
سوختم از درد و داغش بیش از این طاقت نماند
من بدرد از پا فتادم دل بداغ از دست رفت
هوش مصنوعی: از شدت درد و ناراحتی به شدت رنج میبرم و دیگر نمیتوانم تحمل کنم. درد به قدری زیاد است که از پا افتادهام و دلم از غم و احساس دست دادن به چیزی که دوست داشتم شکسته است.
میرود دوران گل چون باد ساقی فکر چیست
تا تو در اندیشه یی گلگشت باغ از دست رفت
هوش مصنوعی: دوران زیبایی و لطافت گل به سرعت سپری میشود، پس چرا باید در فکر و خیال باشی؟ در این زمان که زندگی و سرسبزی باغ از دست میرود، بهتر است از لحظات استفاده کنی.
گر سبو در میکشم عیبم مکن ای همنفس
مستم و اندازه جام و ایاغ از دست رفت
هوش مصنوعی: اگر مینوشم، عیبم را بپوشان، ای همروح من. من مست هستم و اندازهی کامم از دست رفته است.
تا بکی اندیشه زلف دراز او کنم
اهلی از فکر پریشانم دماغ از دست رفت
هوش مصنوعی: مدام در فکر زلفهای بلند او هستم، اما این مسئله ذهن مرا آشفته کرده و آرامش را از من گرفته است.

اهلی شیرازی