گنجور

شمارهٔ ۱۶۵

فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است
گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است
چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا
افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است
گر در تنور سینه آتش زند زبانه
در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است
ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل
در وادیی که بینی بهرام صید گور است
ای مدعی که کردی قصد هلاک اهلی
او مرده و تو زنده حیف از اجل که کور است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است
گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر دوری از شیرین، به خاطر ناامیدی از قسمت خود در رنج و سختی است. اما برای رسیدن به موفقیت و ثروت، نباید به زور و قدرت تکیه کرد؛ بلکه باید بر روی تلاش و جدیت تمرکز کرد.
چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا
افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است
هوش مصنوعی: ای سوار بزرگ، با سرعت همچون باد بگذر، چرا که در این مکان، صد سلیمان بزرگ به زمین افتاده‌اند و در خاک به مانند مورهای کوچک به حساب می‌آیند.
گر در تنور سینه آتش زند زبانه
در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است
هوش مصنوعی: اگر در سینه‌ام آتشی شعله‌ور شده باشد، در چشمانم نیز زبانه‌ می‌کشد. این چه طوفانی است در دل من و این چه شور و هیجان عجیبی است.
ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل
در وادیی که بینی بهرام صید گور است
هوش مصنوعی: ای غزال سیاه، در این دشت چه چیزی جز شکار دل می‌توانی به دست آوری، وقتی که بهرام در اینجا مشغول شکار گور است؟
ای مدعی که کردی قصد هلاک اهلی
او مرده و تو زنده حیف از اجل که کور است
هوش مصنوعی: ای کسی که در فکر نابودی هستی، بدان که او مرده و تو زنده‌ای. چه افسوس که مرگ کور است و تو را نمی‌بیند.