گنجور

شمارهٔ ۱۶۳

پیش تو داد من ز جور زمانه است
اس شاه حسن عاشقم اینها بهانه است
خوبان اسیر کوی تو ما خود که می شویم
جایی که صد پری سگ این آستانه است
اخلاص ما مگر بکند در دل تو راه
ورنه فسون برای محبت فسانه است
بر باد رفت آن همه عیشی که داشتیم
چیزی که مانده است غم جاودانه است
اهلی، تو عشق خویش نهان نمی کنی ولی
این آه سینه سوز تو بس عاشقانه است
هرچند که ابروی تو جز رهزن دین نیست
محراب دعاییست که در روی زمین نیست
چون شرط وفا کردی اگر جور کنی باز
ما از تو ننالیم ولی شرط چنین نیست
گیرم دگران قصه دردم به تو گویند
صد گونه سخن هست مرا قصه همین نیست
تا گوشه ابروی تو منزلگه دلهاست
کس نیست که چون چشم خوشت گوشه نشین نیست
اهلی بشکن شیشه ناموس و قدح گیر
اندیشه مکن هیچ که فکری به ازین نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش تو داد من ز جور زمانه است
اس شاه حسن عاشقم اینها بهانه است
هوش مصنوعی: من به خاطر ظلم و ستم دنیا شکایت می‌کنم، اما واقعاً عاشق تو هستم و این حرف‌ها فقط توجیهی برای عشق من هستند.
خوبان اسیر کوی تو ما خود که می شویم
جایی که صد پری سگ این آستانه است
هوش مصنوعی: خوبان که در کوی تو اسیر هستند، خود ما هم هیچ ارزشی نداریم در جایی که صد پری مانند سگ در این درگاه حاضرند.
اخلاص ما مگر بکند در دل تو راه
ورنه فسون برای محبت فسانه است
هوش مصنوعی: اگر اخلاص ما نتواند در قلب تو جایی پیدا کند، پس تمام ترفندها و شیوه‌ها برای جلب محبت فقط یک خیال و بازی است.
بر باد رفت آن همه عیشی که داشتیم
چیزی که مانده است غم جاودانه است
هوش مصنوعی: همه خوشی‌ها و لذت‌هایی که روزگاری داشتیم، اکنون از دست رفته و چیزی که باقی مانده، تنها غم و اندوه همیشگی است.
اهلی، تو عشق خویش نهان نمی کنی ولی
این آه سینه سوز تو بس عاشقانه است
هوش مصنوعی: اهلی، تو عشق خود را پنهان نمی‌کنی، اما این سوز دل تو بسیار عاشقانه و عمیق است.
هرچند که ابروی تو جز رهزن دین نیست
محراب دعاییست که در روی زمین نیست
هوش مصنوعی: هرچند ابروی تو نمی‌تواند معصیت را از بین ببرد، اما مثل محرابی است که بر روی زمین وجود ندارد و به عبادت و دعا دعوت می‌کند.
چون شرط وفا کردی اگر جور کنی باز
ما از تو ننالیم ولی شرط چنین نیست
هوش مصنوعی: اگر به وعده‌ات وفا کنی و دوباره به ما ظلم کنی، ما از تو شکایت نخواهیم کرد، اما چنین شرطی وجود ندارد.
گیرم دگران قصه دردم به تو گویند
صد گونه سخن هست مرا قصه همین نیست
هوش مصنوعی: اگر دیگران درباره درد من برای تو سخن بگویند، ناگفته نماند که این قصه تنها داستان من نیست و انواع و اقسام سخن‌ها در مورد من وجود دارد.
تا گوشه ابروی تو منزلگه دلهاست
کس نیست که چون چشم خوشت گوشه نشین نیست
هوش مصنوعی: گوشه ابروی تو مکانی است که دل‌ها در آن آرام می‌گیرند و هیچ‌کس نیست که مانند چشمان زیبا و خوش‌نما، در این مکان دلنشین و جذاب نباشد.
اهلی بشکن شیشه ناموس و قدح گیر
اندیشه مکن هیچ که فکری به ازین نیست
هوش مصنوعی: بیشتر به رفتار آزاد و بی‌پروا بپرداز، به هیچ چیز نیندیش. از این اندیشه‌ها بهتر چیزی نمی‌توان یافت.