گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

دوستان خواب اجل بی وصل یارم آرزوست
بیقرارم دور ازو یکدم قرارم آرزوست
کار او جور است بامن جان بنومیدی کنم
ورنه چون شد مهربان بوس و کنارم آرزوست
زندگی می بایدم چندانکه میرم پیش او
ورنه دیگر بهر چه کارم آرزوست
اختیار از دست از آن دادم بمستی ای حریف
کامشب از می گریه بی اختیارم آرزوست
حال من اهلی نگر کز درد آن نامهربان
آرزو دارم بمرگ و صد هزارم آرزوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوستان خواب اجل بی وصل یارم آرزوست
بیقرارم دور ازو یکدم قرارم آرزوست
هوش مصنوعی: دوستان، آرزو دارم که به دلیل مرگ از وصال یارم محروم نباشم. من بی‌قرارم و حتی یک لحظه دور بودن از او برایم قابل تحمل نیست.
کار او جور است بامن جان بنومیدی کنم
ورنه چون شد مهربان بوس و کنارم آرزوست
هوش مصنوعی: او در کار خود با من سازگاری دارد و اگر به من محبت نکند، دوست داشتن و لمس کردنش برایم آرزو خواهد بود.
زندگی می بایدم چندانکه میرم پیش او
ورنه دیگر بهر چه کارم آرزوست
هوش مصنوعی: زندگی باید به گونه‌ای باشد که هر چه به سوی او می‌روم، ارزش داشته باشد و در غیر این صورت برای چه هدفی آرزو دارم؟
اختیار از دست از آن دادم بمستی ای حریف
کامشب از می گریه بی اختیارم آرزوست
هوش مصنوعی: من در حالتی از مستی تصمیماتم را از دست داده‌ام، ای دوست! امشب از شراب آنچنان غمگین هستم که بی‌اختیار اشک می‌ریزم و آرزو می‌کنم.
حال من اهلی نگر کز درد آن نامهربان
آرزو دارم بمرگ و صد هزارم آرزوست
هوش مصنوعی: حال من را ببین که از درد آن نامهربان چقدر آزار می‌کشم. آرزو دارم که ای کاش می‌مردم، اما در دل هزاران آرزو دارم.