شمارهٔ ۱۵۷
ببین که کار من از غم چه سخت افتادست
که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست
ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت
چراغ خلوت ما تیره بخت افتادست
چنین که پنبه خونین زداغ ما افتد
عجب که برگ خزان از درخت افتادست
به عشق چاره جان ساز کاندرین طوفان
نه عاقل است که در فکر رخت افتادست
بیار باده که بر تاج و تخت تکیه خطاست
ز باد فتنه سلیمان ز تخت افتادست
کجاست دست دعایی که اهلی از گریه
فتاده است به غرقاب و سخت افتادست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ببین که کار من از غم چه سخت افتادست
که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست
هوش مصنوعی: نگاه کن چقدر دیوانهوار غم بر من فشار آورده که قلبم از چشمانم به طور ناگهانی بیرون افتاده است.
ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت
چراغ خلوت ما تیره بخت افتادست
هوش مصنوعی: هر ذره از نور تو مانند شعلهای است که در پیوند با عشق میدرخشد، اما در عین حال چراغ دل ما که به خاطر بدبختی خاموش شده، هنوز در تاریکی مانده است.
چنین که پنبه خونین زداغ ما افتد
عجب که برگ خزان از درخت افتادست
هوش مصنوعی: اینقدر عادی است که وقتی درد و رنجی بر ما وارد میشود، مانند افتادن برگهای پاییزی از درخت، نمیتوانیم از آن تعجب کنیم.
به عشق چاره جان ساز کاندرین طوفان
نه عاقل است که در فکر رخت افتادست
هوش مصنوعی: در دل طوفان عشق، تنها کسی که میتواند تدبیر کند، آن کسی نیست که در فکر فرار از مشکلات باشد.
بیار باده که بر تاج و تخت تکیه خطاست
ز باد فتنه سلیمان ز تخت افتادست
هوش مصنوعی: بیا شراب بیاور که تکیه زدن بر تخت و تاج کار درستی نیست؛ چرا که طوفان فتنه باعث شده سلیمان هم از تختش سقوط کند.
کجاست دست دعایی که اهلی از گریه
فتاده است به غرقاب و سخت افتادست
هوش مصنوعی: کجا پیداست دستی که به یاری بیاید؛ چون انسانهای بیچارهای که در غم و مصیبت غرق شدهاند و در وضعیت سخت و ناگواری به سر میبرند؟

اهلی شیرازی