شمارهٔ ۱۵۵
ز بس کز سست پیوندی گهش صلحست و گه جنگ است
مرا از قطع وصل او گرهها در دل تنگ است
نمی گویند یاران شکر وصلش وه چه میدانند
من محروم میدانم که ایشان را چه در جنگ است
چو لعل از حسرت آن لب دلم شد غرق خون آخر
کسی تا کی خورد حسرت دل آدم نه از سنگ است
حریفان جمله محرم در حریم کعبه وصلش
من وامانده محرومم که پای آرزو لنگ است
دل روشن طلب اهلی حدیث خلق کوته کن
به جام جم چه حاجت هر کرا آیینه بیزنگ است
شمارهٔ ۱۵۴: عاشقم بر آن بت و دل خون که از اندیشه استشمارهٔ ۱۵۶: سوخت صدجان سرو من تا حسن او بالا گرفت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.