گنجور

شمارهٔ ۱۵۱

ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست
قیامت است که در روزگار ما برخاست
اگر صفا طلبی کام دل مجوی که یار
چو در کنار نشست از میان صفا برخاست
به هر چمن که چو آب روان خرامیدی
پی قیام تو سرو سهی به پا برخاست
وفا نه از تو که از هیچ کس نمی بینم
چه حالت است؟ مگر از جهان وفا برخاست
جهان بکام تو اهلی کنون شود کان سرو
نشست با تو و بخت از سر جفا برخاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست
قیامت است که در روزگار ما برخاست
هوش مصنوعی: از قامت تو چه بگویم که زیبایی‌ات مانند قیامتی است که در دوران ما به وقوع پیوسته است.
اگر صفا طلبی کام دل مجوی که یار
چو در کنار نشست از میان صفا برخاست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش و لذت واقعی هستی، به دنبال خواسته‌های دل‌خواهت نباش. زیرا وقتی که معشوق در کنارت نشسته، دیگر نیازی به جست‌وجوی صفا و آرامش نخواهی داشت.
به هر چمن که چو آب روان خرامیدی
پی قیام تو سرو سهی به پا برخاست
هوش مصنوعی: هر جایی که تو به زیبایی و آرامش قدم گذاشتی، درختان بلند و زیبا به احترام تو سر به بالا بردند.
وفا نه از تو که از هیچ کس نمی بینم
چه حالت است؟ مگر از جهان وفا برخاست
هوش مصنوعی: من وفا را نه از تو می‌بینم و نه از هیچ کس دیگر؛ به نظر می‌رسد که وفا از این دنیا رخت بربسته است.
جهان بکام تو اهلی کنون شود کان سرو
نشست با تو و بخت از سر جفا برخاست
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو رام و آرام خواهد شد، چون سرو در کنار تو نشسته و بخت از بداقبالی دور شده است.