شمارهٔ ۱۳۹
گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
حاجت صور و دم عیسی مریم نبود
مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت
تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو
بلکه خواهد که شود سایه صفت خاک رهت
بکه نالیم ز بیداد تو؟ کز سایه حسن
حلق در گوش بود چون مه نو پادشهت
طعنه بر ما چه زنی ای ملک از عرش، بترس
تا نه از زهره جبینی فکند دل به چهت
اهلی از خاک در دوست مشو دور که تو
بنده پیری و جز دوست که دارد نگهت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
هوش مصنوعی: اگرچه چشمان سیاه تو جانم را میگیرند، اما من چنان دیوانهوار به دور آن چشمان سیاه میچرخم که حتی صورتت را چون ماه میپرستم.
حاجت صور و دم عیسی مریم نبود
مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت
هوش مصنوعی: زندگی دوباره دادن به مردهها نیاز به نشانهها و صفات ظاهری عیسی مریم ندارد، بلکه یک نگاه تو کافی است تا جان دوبارهای به او ببخشد.
تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو
بلکه خواهد که شود سایه صفت خاک رهت
هوش مصنوعی: تو آن ماهی که خورشید هم به تو وابسته است و میخواهد که سایهاش، مانند خاکِ زیر پای تو باشد.
بکه نالیم ز بیداد تو؟ کز سایه حسن
حلق در گوش بود چون مه نو پادشهت
هوش مصنوعی: به چه دلیل از ظلم تو شکایت کنیم؟ در حالی که صدای تو مانند نغمهای دلربا در گوش ما بود و حضور زیبایت، همچون ماه نو، ما را مرعوب کرده است.
طعنه بر ما چه زنی ای ملک از عرش، بترس
تا نه از زهره جبینی فکند دل به چهت
هوش مصنوعی: ای ملک از عرش، چرا بر ما ناسزا میگویی؟ بترس که مبادا از زیبایی و جاذبهام دل به سوی تو بگذارم.
اهلی از خاک در دوست مشو دور که تو
بنده پیری و جز دوست که دارد نگهت
هوش مصنوعی: از خاک برخاستهای، پس از دوست دور نزن که تو بنده کسی هستی و جز او کسی نیست که از تو مراقبت کند.

اهلی شیرازی