شمارهٔ ۱۲۸
به عقل در ره عشق تو خانه نتوان ساخت
که هرچه عقل بنا کرد عشق ویران ساخت
فرشته بر دل جمع منش حسد بودی
رخت به زلف پریشان مرا پریشان ساخت
بدست فتنه گریبان من از آن شوخست
که اشک لعل مرا تکمه گریبان ساخت
عزیز من به سهی قامتان یوسف رخ
نظر مکن که مرا خوار عشق ایشان ساخت
چو کبک مست مرو غافلانه ره اهلی
که دام حادثه صیاد فتنه پنهان ساخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.