گنجور

شمارهٔ ۱۱۴۵

خوش است زیر سر آن خشت آستان دیدن
ولی گرانی سر کی بر آن توان دیدن
مرا ز تیغ تو بر استخوان بود زخمی
که همچو پسته توان مغز استخوان دیدن
ز تیر غمزه که تاب آرد ای کمان ابرو
دو چشم ترک تو در خانه کمان دیدن
نشاط این من و یعقوب خسته میدانیم
جمال یار سفر کرده ناگهان دیدن
ز اشک گرم کشد میل دیده را اهلی
که کوری است رخت پیش مردمان دیدن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش است زیر سر آن خشت آستان دیدن
ولی گرانی سر کی بر آن توان دیدن
هوش مصنوعی: دیدن زیر سر آن سنگِ آستان دل‌انگیز است، ولی نمی‌دانم سر درد و سنگینی کی اجازه خواهد داد به آن نگاه کنم.
مرا ز تیغ تو بر استخوان بود زخمی
که همچو پسته توان مغز استخوان دیدن
هوش مصنوعی: زخمی که از تیغ تو بر استخوانم نشسته، به قدری عمیق و شدید است که همچون مغز پسته‌ای درون استخوان به وضوح دیده می‌شود.
ز تیر غمزه که تاب آرد ای کمان ابرو
دو چشم ترک تو در خانه کمان دیدن
هوش مصنوعی: از تیر نگاه فریبنده‌ات که هر کسی را مجذوب می‌کند، مانند کمان ابرویت، دو چشم زیبای تو را در این خانه می‌بینم.
نشاط این من و یعقوب خسته میدانیم
جمال یار سفر کرده ناگهان دیدن
هوش مصنوعی: شادی من و یعقوب، که خسته و ناتوان هستیم، به خاطر دیدن ناگهانی زیبایی محبوبی است که سفر کرده بود.
ز اشک گرم کشد میل دیده را اهلی
که کوری است رخت پیش مردمان دیدن
هوش مصنوعی: چشم‌ها به خاطر اشک‌های گرم، به تماشای تو مشتاق هستند، اما چون تو در میان مردم ناشناسی و از نظر آنها پنهانی، نمی‌توانند تو را ببینند.