گنجور

شمارهٔ ۱۱۴۳

چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این
چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این
مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد
حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این
چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان
سگ فریاد خوانی نیست آخر داد خواه است این
بامید کف پای تو چشمم خاک ره گردید
بنه در چشم من پای همان دان خاک راه است این
ز غم خون شد دل اهلی اگر باور نمیداری
دو چشم خون فشان بنگر که بر حالش گواه است این

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این
چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت یک چیز اشاره دارد، که به اندازه خورشید و ماه درخشان و دیدنی است. همچنین، به سختی‌ها و دردهایی که تجربه می‌شود، اشاره می‌کند و ممکن است به نوعی بی‌عدالتی یا خشم الهی نیز اشاره داشته باشد. به طور کلی، در این متن به تضاد بین زیبایی و سختی‌ها پرداخته شده است.
مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد
حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این
هوش مصنوعی: اگر بدی کنم، آه و ناله‌ات به کجا می‌رسد؟ حواست را جمع کن، زیرا این مسأله برای من بسیار جدی است. جان من در خطر است و این فقط یک آه نیست.
چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان
سگ فریاد خوانی نیست آخر داد خواه است این
هوش مصنوعی: این ظلم بزرگی است که تو با زیبایی‌ات از درد و فریاد مظلومان غافل هستی، و هیچ کس به فریاد آنها پاسخ نمی‌دهد. در واقع، این نشانه‌ای است از عدم دادخواهی و بی‌توجهی به مشکلات دیگران.
بامید کف پای تو چشمم خاک ره گردید
بنه در چشم من پای همان دان خاک راه است این
هوش مصنوعی: به امید دیدن پای تو، چشمانم به خاک راه تو افتاده است. در واقع، در دیدگان من، پای تو به منزله همان خاکی است که بر آن قدم می‌گذاری.
ز غم خون شد دل اهلی اگر باور نمیداری
دو چشم خون فشان بنگر که بر حالش گواه است این
هوش مصنوعی: دل اهلی از درد و غم به حدی غمگین شده که به رنگ خون درآمده است. اگر به این احساس باور نداری، فقط کافی است به چشمانش نگاه کنی که از اشک پر شده و خود گواه حال اوست.