گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

جز از وصال تو با کس سر وصولم نیست
به جز قبول تو هیچ از جهان قبولم نیست
اگرچه بی تو به هر سر چو باد می گردم
به هیچ منزل راحت سر نزولم نیست
زدست طعن چنان سر به جیب از آن دارم
که تاب سرزنش مردم فضولم نیست
که نامه ام به تو آرد که برتر از عرشی
بغیر طایر همت کسی رسولم نیست
بجز خیال دو آهوی تو من محزون
کسی ملال گذار دل ملولم نیست
بر آن سرم که بمیرم بر آستان اهلی
چو در حریم وصالش ره دخولم نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز از وصال تو با کس سر وصولم نیست
به جز قبول تو هیچ از جهان قبولم نیست
هوش مصنوعی: به جز بودن با تو، هیچ چیز دیگری برایم ارزش ندارد و بدون پذیرش تو، هیچ چیز از این دنیا برایم قابل قبول نیست.
اگرچه بی تو به هر سر چو باد می گردم
به هیچ منزل راحت سر نزولم نیست
هوش مصنوعی: با اینکه بدون تو در هر جا می‌روم و مانند باد در حال حرکت هستم، اما هیچ‌جا آرامش و راحتی برایم وجود ندارد.
زدست طعن چنان سر به جیب از آن دارم
که تاب سرزنش مردم فضولم نیست
هوش مصنوعی: به خاطر انتقادات و تازیانه‌های زبان مردم، به شدت احساس خجالت و ناراحتی می‌کنم و دیگر تاب تحمل سرزنش‌های آنها را ندارم.
که نامه ام به تو آرد که برتر از عرشی
بغیر طایر همت کسی رسولم نیست
هوش مصنوعی: پیام من به تو می‌رسد که برتر از عرش، هیچ فرستنده‌ای چون من نیست.
بجز خیال دو آهوی تو من محزون
کسی ملال گذار دل ملولم نیست
هوش مصنوعی: به جز تصور دو آهوی تو، هیچ‌کس دیگری برای من غم و اندوهی ندارد. دل بی‌قرارم تنها به خاطر توست و از غیر تو هیچ رنجی ندارم.
بر آن سرم که بمیرم بر آستان اهلی
چو در حریم وصالش ره دخولم نیست
هوش مصنوعی: من آماده‌ام که در درگاه محبتش جان بدهم، چون در فضای وصالش، جایی برای ورود من وجود ندارد.