گنجور

شمارهٔ ۱۱۴

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست
هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست
او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو گوی
گوییا کاینک سرما و سر میدان اوست
گر بخون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم
این گنه از گو نبود از جانب چوگان اوست
پیش آهوی حرم صاحبدلان قربان شوند
من سگ یارم که آهوی حرم قربان اوست
در هوا هر ذره خاکی مردم چشمی بود
بسکه چشم عاشقان خاک ره از جولان اوست
دامن اهلی که چاک از عشق شد چون دوزیش
تا بدامان قیامت چاک در دامان اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست
هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست
هوش مصنوعی: من یک وجود دارم که به خاطر حضور او در مسیر زندگی‌ام، سر بلند کرده‌ام. هر کسی که سر مرا از زمین بردارد، از اوست که به من قدرت و اعتبار بخشیده است.
او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو گوی
گوییا کاینک سرما و سر میدان اوست
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد در برابر سرما ایستادگی کند، مانند گوی در میدان چوگان است که سرما و میدان نبرد، برای او است.
گر بخون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم
این گنه از گو نبود از جانب چوگان اوست
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر زلفی که همچون توپ در میدان بازی می‌چرخد، در خون غلت بزند، این گناه از من نیست، بلکه از سمت آن زلف‌های بازیگر است.
پیش آهوی حرم صاحبدلان قربان شوند
من سگ یارم که آهوی حرم قربان اوست
هوش مصنوعی: جان فدای آهوهای حرم ملت‌های خداجو می‌شود، اما من چون سگ یار می‌مانم، زیرا آهوهای حرم به خاطر او قربانی می‌شوند.
در هوا هر ذره خاکی مردم چشمی بود
بسکه چشم عاشقان خاک ره از جولان اوست
هوش مصنوعی: در هر ذره خاکی در هوا، چشمی وجود دارد، زیرا عاشقان آنی که به عشق خود می‌پردازند، به خاطر حضور و جلوه معشوق، به زمین نگاه می‌کنند.
دامن اهلی که چاک از عشق شد چون دوزیش
تا بدامان قیامت چاک در دامان اوست
هوش مصنوعی: دامن مادی که به خاطر عشق تکه‌تکه شده، تا روز قیامت همچنان این پارگی در دامن او باقی است.