گنجور

شمارهٔ ۱۱۲۴

یکدم ایساقی جان می ده و مدهوش کنم
باشد این غم که مرا کشت فراموش کنم
خرقه پوشان ورع را خبر از عشق کجاست
حل این نکته ز مستان قباپوش کنم
من و خون خوردن از او گو مدهم لاله قدح
خون خورم به که می از دست خسان نوش کنم
مطربم سوی طرب خواند و ناصح بصلاح
مصلحت چیست دلا حرف کرا گوش کنم
گر برد بار سبوی می رندان دوشم
به که سجاده تقوی علم دوش کنم
بخت آن نیز ندارم که چو مجنون طلبم
نو غزالی و بیاد تو هم آغوش کنم
وقت آنست که چون اهلی از آن نرگس مست
سخنی گویم و یاران هم خاموش کنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکدم ایساقی جان می ده و مدهوش کنم
باشد این غم که مرا کشت فراموش کنم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بگذار تا جانم را بربایی و بی‌هوا شوم، به امید این که این غم که مرا به ستوه آورده، فراموش کنم.
خرقه پوشان ورع را خبر از عشق کجاست
حل این نکته ز مستان قباپوش کنم
هوش مصنوعی: پوشندگان لباس ورع و پرهیزگاری از عشق چه می‌دانند؟ باید این مسئله را از سرمستانی که لباس خاصی بر تن دارند بپرسم و حل کنم.
من و خون خوردن از او گو مدهم لاله قدح
خون خورم به که می از دست خسان نوش کنم
هوش مصنوعی: من و او، چه فرقی می‌کند که گل لاله‌ای از خون من سیراب شود یا اینکه شراب را از دست انسان‌های ناپاک بنوشم.
مطربم سوی طرب خواند و ناصح بصلاح
مصلحت چیست دلا حرف کرا گوش کنم
هوش مصنوعی: من هنرمندی هستم که به سمت خوشی و شادی می‌خوانم، اما نصیحت‌کننده‌ای نیز هست که می‌گوید صلاح در چیست. ای دل، حرف کدام‌یک را باید گوش کنم؟
گر برد بار سبوی می رندان دوشم
به که سجاده تقوی علم دوش کنم
هوش مصنوعی: اگر امروز من شراب خواران را بر دوش بگیرم، برایم بهتر است از اینکه سجاده تقوا را به دوش خود بگذارم.
بخت آن نیز ندارم که چو مجنون طلبم
نو غزالی و بیاد تو هم آغوش کنم
هوش مصنوعی: من حتی شانس این را هم ندارم که مثل مجنون دلبسته‌ام، غزالی تازه پیدا کنم و در آغوش بگیرمش تا تو را به یاد بیاورم.
وقت آنست که چون اهلی از آن نرگس مست
سخنی گویم و یاران هم خاموش کنم
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که مانند کسی که به حال و هوای دلنشین نرگس مست افتاده، سخنی بگویم و دوستانم را نیز به سکوت وادار کنم.