گنجور

شمارهٔ ۱۱۲۵

رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم
نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم
میل جانبخشی عیسی نکنم بی لب تو
بلکه در هجر تو بیزار هم از جان خودم
چکنم گر نکنم ناله چو مرغان قفس
مرغ مهجورم و مشتاق گلستان خودم
تا کی از گریه دلم ریش شود هم تو مگر
مرهمی لطف کنی از لب خندان خودم
گر سرم گوی کنی باد فدای سر تو
گو بچوگان که مران از سر میدان خودم
دوستان جمع و من آشفته ز دست دل خود
از که نالم من مسکین که پریشان خودم
همه حیران جمال تو و من چون اهلی
زنده چون مانده ام از هجر تو حیران خودم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم
نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم
هوش مصنوعی: چهره‌ام از خون سرخ شده و چشمانم به خاطر یاد جانباختگان خودم گریه می‌کند. نه، من به این رنگ‌ها از شهیدانم اشاره نمی‌کنم.
میل جانبخشی عیسی نکنم بی لب تو
بلکه در هجر تو بیزار هم از جان خودم
هوش مصنوعی: من به محبت و بخشش عیسی نیاز ندارم وقتی لب تو را ندارم؛ حتی در دوری تو، از جان خودم هم متنفرم.
چکنم گر نکنم ناله چو مرغان قفس
مرغ مهجورم و مشتاق گلستان خودم
هوش مصنوعی: چه باید بکنم؟ اگر ناله نکنم، مثل پرندگان حبس‌شده، من هم مرغی دور از باغ و گلستان خودم هستم و به آنجا بسیار مشتاقم.
تا کی از گریه دلم ریش شود هم تو مگر
مرهمی لطف کنی از لب خندان خودم
هوش مصنوعی: تا کی باید از گریه و درد دل رنج ببرم؟ آیا تو نمی‌توانی با لطف و لبخندت آرامشی به من ببخشی؟
گر سرم گوی کنی باد فدای سر تو
گو بچوگان که مران از سر میدان خودم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو جانم را هم بدهند، قربان سر تو می‌شوم. به بچه‌ها بگو که مرا از میدان خودم دور نکنند.
دوستان جمع و من آشفته ز دست دل خود
از که نالم من مسکین که پریشان خودم
هوش مصنوعی: دوستان دور هم جمع شده‌اند، اما من به خاطر دل آشفته‌ام در عذابم. نمی‌دانم باید از که نزد کسی شکایت کنم، زیرا خودم در حال پریشانی هستم.
همه حیران جمال تو و من چون اهلی
زنده چون مانده ام از هجر تو حیران خودم
هوش مصنوعی: همه به زیبایی تو نگاه می‌کنند و من مانند موجودی که در دلتنگی رنج می‌برد، حیران و سردرگم از دوری تو باقی مانده‌ام.