گنجور

شمارهٔ ۱۱۲۲

آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم
گر بتابد رخ خود وای بروز سیهم
آفتابی که من از یک نگهش زنده شدم
چکنم گر نکند از کرم خود نگهم
زان ز نخدان من مسکین چو بچاه افتادم
دوست گر دست نگیرد که برآرد ز چهم
گرچه ره داد بخویشم مرو ایدل گستاخ
که غیورست و ز غیرت بدهد باز رهم
من چو زلف تو پریشان نه ز خویشم شب و روز
که پریشان تو کنی روز و شب و سال و مهم
دم نیارم زدن از خرمن طاعت ترسم
که کند خاک سیه آتش برق گنهم
چون گدای در آن شاه بتانم اهلی
نا امید از در بخشش نکند میل شهم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم
گر بتابد رخ خود وای بروز سیهم
هوش مصنوعی: هر که در شب و روز به شادی و سرگرمی مشغول است، اگر روزی چهره‌اش را نمایان کند، وای بر روزی که زشت و تاریک بنماید.
آفتابی که من از یک نگهش زنده شدم
چکنم گر نکند از کرم خود نگهم
هوش مصنوعی: اگر آن آفتاب که با یک نگاهش جانم را revived کرده، به من توجه نکند، چه باید بکنم؟
زان ز نخدان من مسکین چو بچاه افتادم
دوست گر دست نگیرد که برآرد ز چهم
هوش مصنوعی: من به دلیل بی‌پناهی و نیازمندی‌ام، مانند چاهی افتاده‌ام. اگر دوست دستانش را دراز نکند تا مرا بالا بکشد، چگونه می‌توانم از این چاه بیرون بیایم؟
گرچه ره داد بخویشم مرو ایدل گستاخ
که غیورست و ز غیرت بدهد باز رهم
هوش مصنوعی: اگرچه به من راه داده‌ای، ای دل大胆، که غیرت داری و از غیرتت نمی‌گذارم که به این سادگی دوباره من را رها کنی.
من چو زلف تو پریشان نه ز خویشم شب و روز
که پریشان تو کنی روز و شب و سال و مهم
هوش مصنوعی: من مانند زلف تو درهم و پیچیده‌ام، نه به خاطر خودم، بلکه به این دلیل است که تو هر روز و شب و در تمام مدت، باعث پریشانی من می‌شوی.
دم نیارم زدن از خرمن طاعت ترسم
که کند خاک سیه آتش برق گنهم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم از پاداش عبادتم سخن بگویم، زیرا می‌ترسم که با گفتن آن، اثر خیرش از بین برود و عواقب بدی برایم به همراه بیاورد.
چون گدای در آن شاه بتانم اهلی
نا امید از در بخشش نکند میل شهم
هوش مصنوعی: چون مانند یک گدا در حضور شاهان زیبا هستم، امیدوار نیستم که از در بخشش چیزی بگیرم؛ زیرا تمایل من به بزرگی و شجاعت است.