گنجور

شمارهٔ ۱۱۲۱

چو یار رخت سفر بست من چه کار کنم؟
وداع عمر کنم یا وداع یار کنم؟
تویی که می‌روی از چشم من چنین سرمست
منم که دوری ازین چشم پرخمار کنم
تو اختیار سفر کردی، از نظر رفتی
من از غم تو مگر مردن اختیار کنم
من از میانهٔ یاران اگر کنار کنم
تو در میان دلی از تو چون کنار کنم؟
هنوز با منی و جان ز بیم هجران سوخت
به روز هجر چه با جان بی‌قرار کنم؟
اگر به کوه بگویم غم تو شیرین لب
چو کوه‌کَن جگر کوه را فکار کنم
ز روزگار جدایی چه پرسی‌ام اهلی؟
به روزگار شکایت ز روزگار کنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو یار رخت سفر بست من چه کار کنم؟
وداع عمر کنم یا وداع یار کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که دوست سفرش را آغاز می‌کند، من چه باید بکنم؟ آیا باید از عمرم خداحافظی کنم یا از دوست خداحافظی کنم؟
تویی که می‌روی از چشم من چنین سرمست
منم که دوری ازین چشم پرخمار کنم
هوش مصنوعی: تو هستی که از نظر من دور می‌شوی و من در این حال، احساسی سرمست دارم. در این حال، من تلاش می‌کنم تا دوری تو را از چشمان مست و خواب‌آلودم تحمل کنم.
تو اختیار سفر کردی، از نظر رفتی
من از غم تو مگر مردن اختیار کنم
هوش مصنوعی: تو تصمیم به سفر گرفتی و از نظرم دور شدی، اما آیا من به جز اندوه تو راهی جز مردن دارم؟
من از میانهٔ یاران اگر کنار کنم
تو در میان دلی از تو چون کنار کنم؟
هوش مصنوعی: من از میان دوستانم اگر دور شوم، چگونه می‌توانم دلی را که به یاد توست ترک کنم؟
هنوز با منی و جان ز بیم هجران سوخت
به روز هجر چه با جان بی‌قرار کنم؟
هوش مصنوعی: تو هنوز در کنار منی و ترس از دوری باعث شده که جانم بسوزد. در روزهایی که از هم دور هستیم، نمی‌دانم چگونه با این دل بی‌قراری کنار بیایم.
اگر به کوه بگویم غم تو شیرین لب
چو کوه‌کَن جگر کوه را فکار کنم
هوش مصنوعی: اگر به کوه بگویم که غم تو برای من شیرین است، مانند کوه‌کنی که دل کوه را بشکافد و به درون آن فکر کند.
ز روزگار جدایی چه پرسی‌ام اهلی؟
به روزگار شکایت ز روزگار کنم
هوش مصنوعی: در روزهای جدایی، چه چیزی می‌توانم از تو بپرسم؟ من از شرایط زندگی گله می‌کنم و از آن ناراضی‌ام.