گنجور

شمارهٔ ۱۱۱۳

چند این دل سودازده را پند بگویم
دیوانه شدم بیهده تا چند بگویم
سوگند دهندم که کنم ترک تو ای بت
کفرست که ترک تو بسوگند بگویم
درد دل دیوانه بدیوانه توان گفت
سودی ندهد گر بخردمند بگویم
هرگز نرود از دل من تلخی حسرت
هر چند کزان لعل شکر خند بگویم
شیرین نشود جز بگزیدن لبم از قند
تا کی بزبان من سخن قند بگویم
هرگز که غم بنده خورد؟ به ز خداوند
آن به که غم خود بخداوند بگویم
اهلی لب او کی دلم از بند گشاید
هرچند که صد نکته دلبند بگویم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند این دل سودازده را پند بگویم
دیوانه شدم بیهده تا چند بگویم
هوش مصنوعی: چند بار باید به این دل پریشان نصیحت کنم؟ من که از دیوانگی به ستوه آمده‌ام، تا کی باید این حرف‌ها را تکرار کنم؟
سوگند دهندم که کنم ترک تو ای بت
کفرست که ترک تو بسوگند بگویم
هوش مصنوعی: من قسم می‌خورم که از تو دوری کنم، ای معشوقه کفرآمیز؛ چرا که برای دوری از تو چنین قسمی می‌خورم.
درد دل دیوانه بدیوانه توان گفت
سودی ندهد گر بخردمند بگویم
هوش مصنوعی: یک دیوانه نمی‌تواند درد دلش را به کسی بگوید، چون حرف‌هایش تأثیری نخواهد داشت؛ حتی اگر با فردی عاقل و خردمند صحبت کند.
هرگز نرود از دل من تلخی حسرت
هر چند کزان لعل شکر خند بگویم
هوش مصنوعی: هرگز تلخی و حسرت نتواند از دلم برود، هرچند که من در مورد آن شیرینی و زیبایی صحبت کنم.
شیرین نشود جز بگزیدن لبم از قند
تا کی بزبان من سخن قند بگویم
هوش مصنوعی: متن اشاره به این دارد که تا زمانی که لب‌های من طعم شیرینی را نچشند، بی‌فایده است که بخواهم درباره شیرینی سخن بگویم. در واقع، این بیانگر این است که تجربه و چشیدن واقعی یک چیز، جذابیت و لذت آن را بیشتر می‌کند.
هرگز که غم بنده خورد؟ به ز خداوند
آن به که غم خود بخداوند بگویم
هوش مصنوعی: هرگز به کسی که غم دلی دارد، غم خود را نگو؛ بهتر است که غم خود را به خداوند بگویم.
اهلی لب او کی دلم از بند گشاید
هرچند که صد نکته دلبند بگویم
هوش مصنوعی: لبان او جوری است که اگرچه من هزاران حرف و راز عاشقانه بگویم، دل من از عشق او رها نمی‌شود.