گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

گمره عشقم و نبود به من مست گرفت
که چنین می بردم او که مرا دست گرفت
خاک ره گشتن ما عین سرافرازی بود
چشم کوتاه نظر همت ما پست گرفت
موج بحر کرم افکند مرادم به کنار
ورنه این صید نشاید به دو صد شست گرفت
از وجود و عدم یار فراغت دارد
هستی ام نیستی و نیستی ام هست گرفت
اهلی از عشق تو شد کافر و زنار پرست
نام ایمان به زبان بهر زبان بست گرفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گمره عشقم و نبود به من مست گرفت
که چنین می بردم او که مرا دست گرفت
هوش مصنوعی: عشقم مرا به راهی نادرست کشانده و با اینکه مست و غرق در عشق بودم، او مرا به گونه‌ای در آغوش گرفت که نمی‌توانستم از این حال رهایی یابم.
خاک ره گشتن ما عین سرافرازی بود
چشم کوتاه نظر همت ما پست گرفت
هوش مصنوعی: خاکی که بر روی آن قدم می‌زنیم نماد افتخار و بزرگی ماست. اما نگاه محدود و ناتوان ما باعث می‌شود که این افتخار را نادیده بگیریم و همت‌مان پایین بیاید.
موج بحر کرم افکند مرادم به کنار
ورنه این صید نشاید به دو صد شست گرفت
هوش مصنوعی: موج دریا به خاطر محبت، خواسته‌ام را به ساحل رساند، وگرنه این شکار را نمی‌شد به آسانی به دست آورد.
از وجود و عدم یار فراغت دارد
هستی ام نیستی و نیستی ام هست گرفت
هوش مصنوعی: وجود و عدم یار برای من اهمیتی ندارد؛ هستی من از عدم و نیستی‌ام از بودن گرفته شده است.
اهلی از عشق تو شد کافر و زنار پرست
نام ایمان به زبان بهر زبان بست گرفت
هوش مصنوعی: مردی که به عشق تو روی آورده است، به نوعی کافر و به پرستش زنار (نشانه غیرمذهبی) مشغول شده و به خاطر نام ایمان، زبانش را به عباراتی پر کرده است.