گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است
با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
هر کجا بانگی برآید شور و غوغای من است
هر نفس نقش غلط از عشوه در کارم کند
این نه جرم اوست عیب سادگیهای من است
تلخی غم همچو اهلی بر دلم شیرین بود
آنچه پیش دیگران زهر است حلوای من است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
هوش مصنوعی: من عاشق و دیوانه‌ام و دشت غم، خانه‌ی من است. اگر هم بمیرم، برای هیچ‌کس اهمیتی ندارد که من چه حالتی دارم.
سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است
هوش مصنوعی: تحمل کردن درد و رنج ناشی از غم، کاری نیست که هر کسی بتواند انجام دهد. تنها سایه من است که می‌داند این سختی‌ها همراه من هستند.
با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
هر کجا بانگی برآید شور و غوغای من است
هوش مصنوعی: من در هر گوشه‌ای که صدایی بلند شود، به خاطر عشق و حالاتی که دارم، در جنگ و جدال با دیوارها و محیط اطرافم هستم. شوق و هیجان من همیشه در حال جار و جنجال است.
هر نفس نقش غلط از عشوه در کارم کند
این نه جرم اوست عیب سادگیهای من است
هوش مصنوعی: هر نفسی که از عشق می‌وزد، اثراتی نادرست بر من می‌گذارد. این موضوع به خاطر نقص‌های من است و تقصیر او نیست.
تلخی غم همچو اهلی بر دلم شیرین بود
آنچه پیش دیگران زهر است حلوای من است
هوش مصنوعی: غم و درد برای من به شکلی خاص شیرین و دلپذیر است، در حالی که چیزی که برای دیگران تلخ و ناخوشایند به نظر می‌رسد، برای من به نوعی لذت‌بخش و خوشایند است.