گنجور

شمارهٔ ۱۰۶۲

ما از صفای سینه چو آیینه همیم
حاجت بقصه نیست که در سینه همیم
پیوند ما بمهر تو روز الست شد
امروز و دی نبود که دیرینه همیم
از مهر در دل هم و با هم چنان ترش
کاغیار را خیال که در کینه همیم
رندان نظر بخلعت شاهی نمیکنند
ما صوفیان بغیبت پشمینه همیم
اهلی بیا که همدم ما نیست غیر ما
ما محرمان گوهر گنجینه همیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما از صفای سینه چو آیینه همیم
حاجت بقصه نیست که در سینه همیم
هوش مصنوعی: ما مانند آینه‌ای هستیم که از صداقت و پاکی دل پر شده‌ایم، نیازی به داستان‌سرایی نیست چون در دل خود تمامی حقیقت را داریم.
پیوند ما بمهر تو روز الست شد
امروز و دی نبود که دیرینه همیم
هوش مصنوعی: رابطه ما با مهر و محبت تو در روز ازل شکل گرفت و اکنون، امروز و دیروز حتی نبوده که ما قدیم‌الزمان با هم هستیم.
از مهر در دل هم و با هم چنان ترش
کاغیار را خیال که در کینه همیم
هوش مصنوعی: در دل ما محبت وجود دارد، اما با وجود این محبت، احساس تلخی و کینه‌ای هم داریم که مانند کاغذ ترش شده است.
رندان نظر بخلعت شاهی نمیکنند
ما صوفیان بغیبت پشمینه همیم
هوش مصنوعی: افراد باهوش و رند به زرق و برق و پوشاک پادشاهان توجهی ندارند؛ ما درویشان نیز همانند آنها، لباس پشمینه و ساده را بر می‌گزینیم.
اهلی بیا که همدم ما نیست غیر ما
ما محرمان گوهر گنجینه همیم
هوش مصنوعی: ای دوست، به نزد ما بیا، چون هیچ‌کس جز ما با هم رازدار و نزدیک نیست. ما همانند گنجینه‌های ارزشمند، یکدیگر را در دل جا داده‌ایم.