گنجور

شمارهٔ ۱۰۵۷

دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم
سال‌ها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم
گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه وار
پوست درپوشم چو آهو شیوه مجنون کنم
گر بقدر گریه آبم در جگر باشد چو ابر
آنقدر گریم که کوه و دشت را جیحون کنم
گه گهی در کنج غم از گریه سازم دل تهی
بازآیم سوی آن بدخو و دل پر خون کنم
سوختم چون اهلی لب تشنه یارب رحم کن
بیش ازین از چشمه حیوان صبوری چون کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم
سال‌ها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم
هوش مصنوعی: دل من مانند کوهی است که از حسرت لعل تو پر شده است. نمی‌دانم چگونه این درد را تحمل کنم؛ باید سال‌ها بگذرد تا این حسرت از دل من بیرون برود.
گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه وار
پوست درپوشم چو آهو شیوه مجنون کنم
هوش مصنوعی: اگر عشق را نمایان کنم، مانند بویی که از گلی به مشام می‌رسد، من را رسوا خواهد کرد. مانند آهویی که شیوه‌های مجنون را انجام می‌دهد، پنهانی درونم را آشکار می‌کنم.
گر بقدر گریه آبم در جگر باشد چو ابر
آنقدر گریم که کوه و دشت را جیحون کنم
هوش مصنوعی: اگر به اندازه‌ی گریه‌ام در دل آب باشد، مانند ابر آنقدر می‌بارم که کوه و دشت را به دریا تبدیل کنم.
گه گهی در کنج غم از گریه سازم دل تهی
بازآیم سوی آن بدخو و دل پر خون کنم
هوش مصنوعی: گاهی در گوشه‌ای از غم، از گریه دلی خالی می‌کنم و دوباره به سوی آن شخص بدخو بازمی‌گردم و دلم را پر از خون می‌کنم.
سوختم چون اهلی لب تشنه یارب رحم کن
بیش ازین از چشمه حیوان صبوری چون کنم
هوش مصنوعی: من مانند یک موجود اهلی در حال سوختنم و دردی عمیق دارم. ای خدا، رحم کن! دیگر از صبر من بیشتر نکن. چطور می‌توانم ادامه دهم وقتی که از چشمه حیوان، حتی یک جرعه آب هم نصیبم نمی‌شود؟