گنجور

شمارهٔ ۱۰۵۶

از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم
روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم
ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت
کز دردسر مستی از یمن تو وارستم
در عشق سرافرازی بردار توان کردن
تا من سر جان دارم در کوی غمت پستم
گفتم مگر از مهرت طرفی بتوان بستن
بی مهر و وفا بودی نقش غلطی بستم
در عشق بتان اهلی خوانند اگرم کافر
از روی مسلمانی انصاف دهم هستم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم
روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم
هوش مصنوعی: از آن‌قدر که دیدارت دل را پر می‌کند و احساس سرمستی به من می‌دهد، هر بار که تو را می‌بینم تا روز بعد، گویی دیوانه و مست می‌شوم و نمی‌توانم از فکر تو بیرون بیایم.
ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت
کز دردسر مستی از یمن تو وارستم
هوش مصنوعی: ای عشق جان و دل، بخاطر تو شکرگزارم که از زحمت و دردسر مستی رهایی یافتم.
در عشق سرافرازی بردار توان کردن
تا من سر جان دارم در کوی غمت پستم
هوش مصنوعی: در عشق، با افتخار و شجاعت پیش برو و تلاش کن، زیرا تا زمانی که جان در بدن دارم، همواره در مسیر عشق تو خواهیم بود.
گفتم مگر از مهرت طرفی بتوان بستن
بی مهر و وفا بودی نقش غلطی بستم
هوش مصنوعی: گفتم شاید بتوانم به عشق تو ارتباطی برقرار کنم، اما ناامیدی و بی‌وفایی تو باعث شد که کارم اشتباه باشد.
در عشق بتان اهلی خوانند اگرم کافر
از روی مسلمانی انصاف دهم هستم
هوش مصنوعی: اگرچه در عشق معبوده‌ها از من انتظار دارند که مسلمان باشم، اما اگر انصاف را در نظر بگیرم، واقعاً ایمانم به عشق است و نه به اصول دین.