شمارهٔ ۱۰۵۵
گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم
تا ندیدیم سگ کوی تو آدم نشدیم
آه ازین گرمی بازری که پروانه صفت
سوخت شمع تو صد از ما و یکی کم نشدیم
بجز از مردمیی کاهوی چشم تو نمود
هرگز آسوده دل از مردم عالم نشدیم
دیگران یار تو و ما بگدایی راضی
بخت بد یار نشد آخر و آنهم نشدیم
گرچه بیدین و دل از عشق چو صنعان گشتیم
لله الحمد کز اقبال تو بیغم نشدیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم
تا ندیدیم سگ کوی تو آدم نشدیم
هوش مصنوعی: هرچند در رعایت آداب از دیگران کم نگذاشتیم، اما تا زمانی که تو را ندیدیم، خود را مانند انسان نمیدانستیم و احساس نمیکردیم.
آه ازین گرمی بازری که پروانه صفت
سوخت شمع تو صد از ما و یکی کم نشدیم
هوش مصنوعی: اوه از این گرما و حرارت بازار عشق که مانند پروانه به دور شمع تو میچرخیم و میسوزیم، اما باوجود تمام این سوختنها، هیچیک از ما کمتر نشدهایم و همچنان به حضور تو ادامه میدهیم.
بجز از مردمیی کاهوی چشم تو نمود
هرگز آسوده دل از مردم عالم نشدیم
هوش مصنوعی: به جز از افرادی که زیبایی چشم تو را دیدند، هرگز نتوانستیم دلمان از دیگر مردم دنیا آرام بگیرد.
دیگران یار تو و ما بگدایی راضی
بخت بد یار نشد آخر و آنهم نشدیم
هوش مصنوعی: دیگران برای تو دوستانی پیدا کردند و ما به بینوایی راضی شدیم. شانس بد ما باعث شد که نتوانیم یاری بیابیم و حتی به این حالت هم نائل نشدیم.
گرچه بیدین و دل از عشق چو صنعان گشتیم
لله الحمد کز اقبال تو بیغم نشدیم
هوش مصنوعی: اگرچه از عشق به خداوند دور شدهایم و مانند دیگران زندگی میکنیم، اما شکر خدا که به لطف تو هرگز ناامید و بیخیال نشدهایم.